كه بى اغراق ميتوانم بگويم هيچ آجرى سالم نديدم يا مستقيما تير خورده يا تركش و سنگ پاره اصابت كرده بود و پس از دقايقى به حركت ادامه داده از منطقه دهلاويه گذشتيم و آفتاب بالا مى آمد و اكناف و اطراف بويژه تپه هاى لله اكبر جايگاه شهادت سردار بزرگوار دكتر چمران بوضوح ديده ميشد و در سمت راست مسير قرار گرفته و سمت چپ نيز بطرف هويزه آب گرفته و خاكريزها و سنگرهاو ميادين رزمى رزمندگان با زبان بى زبانى حكايت ميگفتند.
ساعت 7 صبح به نهر سابله و پل شريجى رسيديم كه اين نهر در قسمت شمال سوسنگرد از رودخانه كرخه منفك گرديده و ارتفاعات الله اكبر و مناطق طلائيه را از دشت دهلاويه جدا ميشاخت و خود نيز در نزديكيهاى پل شريجى دو قسمت ميشد كه يك قسمت از شمال شهر بستان عبور يعنى منطقه چذابه و تپه هاى نبا را از خود شهر و دشت بستان جدا و شاخه ديگر از زير پل شريجى و پاسگاه ژاندارمرى سابله عبور و هر دو نهر در جنوب شهر بستان در منطقه سعديه به باتلاقهاى سعديه وارد ميشدند كه شهر بستان و دشت بستان با چند روستا در بين اين دو نهر قرار ميگرفتند.
تنها راه ورودى و خروجى بستان از همين راه دهلاويه و از روى پل شريجى و از روى نهر سابله بود و بس كه اگر اين پل آسيب مى ديد و اين راه مسدود ميگشت كلا راه ارتباطى تمام رزمندگان بسته و چذابه قطع و هيچگونه تداركات و باروبنه و كمك رسانى امكان پذير نميگشت مگر اينكه پل از اضطرارى و راه اضطرارى ايجاد مى شد كه آنهم مستلزم زمان و هزينه و ضايعات ميگرديد كه با موقعيت آن روزها وفق نداشت .
ساعت 8 صبح از روى پل شريجى عبور كرديم و لكن اين حركت با حركات ساعات قبل بسيار متفاوت بود. بدليل اينكه از شروع طلوع آفتاب هواپيماهاى جنگى دشمن بلا انقطاع به تناوب حمله ور شده و بمب ريزى ميكردند و راه و منطقه كلا در تيررس سلاحهاى كاليبر بزرگ و دور برد بود.
از پل شريجى تا خود شهر بستان فاصله بيش از پنج كيلومتر نيست لكن طى اين فاطمه كم حدود چندين ساعت طول كشيد.
كلا چشمهاى رزمندگان بويژه راننده هاى خود روها و فرماندهان در آسمان و گوشها متوجه صداهاى انفجار گلوله هاى توپ و تانك و خمپاره و كاتيوشاها بود در هر چند دقيقه 2 يا 3 يا 4 فروند ميراژ ظاهر ميشدند و منطقه را دور زده بمب هاى خوشه ائى و راكت هايشان را مى ريختند و از نظر ناپديد ميشدند بناچار باقتضاى فرامين نظامى پرسنل و ستون فورا از جاده بر كنار و استتار مى كردند پس از ناپديدى خطر هوائى مجددا بجاده آمده ادامه مسير ميداديم ولى بلا فاصله چند فروند ميك ظاهر شده و همان عمليات ميراژها را عملى ميكردند و ما باز هم عمل خويش را تكرار مى نموديم و پس از ناپديدى آنها چند فروند توپولوف و سوخو وارد صحنه هوائى ميشدند و بمب ريزى ميكردند و در اين حالات پدافندهاى ههوائى يكانهاى خودى مستقر در منطقه مستمر و بى وقفه كار ميكردند و لكن ارتفاع پرواز آنها از بالا بود و برد سلاحهاى پدافندى بآنها نميرسيد. تنها فايده ائى و سودى كه داشت مانع از پيكه هواپيماهاى دشمن ميشدند كه نميتوانستند پائين تر بيايند و هدف گيرى نمايند بلكه بى هدف بمب ريزى ميكردند و اكثرا قصد و هدف آنان زدن پل شريجى و انهدام راه مواصله بود كه با عنايت خداى بزرگ و حامى جبهه ها هيچكدام در طول روزنه به پل و نه به راه اصابت نكرد و شدت حملات هوائى و اتش تهيه هاى مداوم دشمن بطوريكه فضاى شهر بستان غرق در دود سياه و انفجارهاى مهيب بود بيشتر باين دليل بود كه آن روز 22 بهمن و روز پيروزى جمهورى اسلامى بود كه رزمندگان منطقه با بى اعتنائى و عدم توجه به حملهاى هوائى و آتش تهيه به مزاح مى گفتند دشمن امروز اين منطقه را آموزشگاه هوائى كرده و هواپيماهاى ميراژ و سلاحهاى سنگين را آزمايش نموده و به خلبانان آموزش ميدهند اما با تمام جرات و مستند ميگويم با تمامى تلاش و گستردگى تهاجم هوائى و زمنين آن روزنه توانستند پل را بزنند و نه راه را و نه آن روز شهيد و مجروح داشتيم . جنان رزمندگان بر تهاجم و تلاش دشمن بى اعتنا بودند حتى مواقع بروز جنگنده هاى دشمن اكثرا استتار هم نميكردند.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
از شهر بستان تنها دو ساختمان نسبتا سالم بنظر ميرسيد يكى مسجد شهر بود كه حياطى و گلدسته هائى سالم بجا مانده بود ديگرى ساختمانى در مدخل بستان بود كه على الظاهر اداره بهداشت و بهدارى استفاده ميشد