16 ـ غذا خوردن اهل بهشت كه مى خورند و چيزى دفع نمى كنند، مانندش در دنيا، بچه است در شكم مادر، از نافش مى خورد و دفع نمى كند.
17 ـ غذاهاى گوناگون بهشتى كه در يك كاسه است و آميخته نمى شود، مانندش در دنيا تخم مرغ است كه سفيده و زرده آن آميخته نمى شوند.
18 ـ دختركى كه از سيب بهشتى بيرون مى آيد مانندش در دنيا، كرمكى است كه از سيب بيرون مى آيد و سيب تغييرى نمى كند.
19 ـ كنيزكى كه در دنيا مال دو مرد و در آخرت مال يكى است ، مانند درخت خرمايى است كه در دنيا به شركت مال مؤمنى مانند من و كافرى مانند توست و آن در آخرت براى من است نه براى تو؛ زيرا در آخرت ، آن درخت در بهشت است و تو داخل بهشت نمى شوى .
20 ـ كليدهاى بهشت ، (( لااله الا الله )) و محمد رسول الله )) است )) .
ابن مسيب گفت : چون قيصر روم ، جواب سؤالات را خواند گفت : اين سخن بروون نيامده جز از خاندان نبوت ، سپس پرسيد: پاسخ اين سؤالات را چه كسى داده است ؟ گفتند: از پس عموى محمد صلى الله عليه و آله و سلم است .
قيصر روم براى اميرالمؤمنين نامه اى نوشت : (( سلام عليك ؛ پس از سپاس پروردگار، بر پاسخهاى شما واقف شدم و دانستم كه شما از خاندان نبوت هستيد و به شجاعت و علم ، متصف مى باشيد، من خواهانم كه دينتان را براى من شرح دهيد و حقيقت روحى را كه خدا در كتابتان گفته است براى من بيان نماييد (( يساءلونك عن الروح قل الروح من اءمر ربى )) ؛ (( از روح پرسش مى كنند بگو روح از امر پروردگار من است )) .(31)
اميرالمؤمنين (عليه السلام ) در جواب قيصر، نوشت : (( پس از سپاس و ستايش پروردگار، روح نقطه اى است با لطافت و پرتويى است با شرافت كه از ساختهاى آفريننده اش و قدرت پديد آورنده اش مى باشد، از گنجينه هاى مملكتش او را بيرون آورده و در نهاد بندگانش نهاده ، پس روح تو پيوندى است با او، و نزد تو امانتى است از او، هرگاه گرفتى آنچه نزد او دارى ، مى گيرد آنچه نزد تو دارد )) .(32)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
ابن عباس مى گويد: (( روزى در مجلس عمر بن خطاب نشسته بودم و كعب الاحبار نزد او بود و اميرالمؤمنين (عليه السلام ) هم در مجلس تشريف داشتند، عمر روى به كعب الاحبار نمود گفت : اى كعب ! آيا از تورات چيزى در خاطر دارى ؟ گفت : بيشتر آن را حفظ دارم . مردى در پهلوى عمر بود گفت : از كعب سؤال كن كه خداوند متعال ، كجا بود قبل از اينكه عرش خود را خلق كند؟ و عرش خود را از چه چيز خلق كرده است ؟ و آبى كه عرش بر آن آب بود، از چه چيز خلق شده بود؟ عمر اين سه سؤال را از كعب الاحبار نمود، او در جواب گفت : ما يافته ايم كه خداوند - تبارك و تعالى - قديم است و قبل از عرش خداى بر سر سنگ بيت المقدس در هوا بود، چون خواست عرش را خلق كند، خدا آب دهان خود را انداخت ، درياها را خلق كرد، و از آن سنگى كه در زير او بود عرش را خلق كرد و پاره اى از آن سنگ براى بناء بيت المقدس باقى گذارد )) .
ابن عباس گفت : (( چون كلام كعب الاحبار به اينجا رسيد، اميرالمؤمنين (عليه السلام ) از جاى خود برخاست و به طرف منزل روانه گرديد.
عمر قسم داد اميرالمؤمنين (عليه السلام ) را كه مراجعت كند و به جاى خود نشيند؛ چون نشست ، عمر در خواست كرد از امام و گفت : آنچه مى دانى بفرما، كه مفرج هموم و گرفتاريها هستى ! حضرت رو به جانب كعب كردند و فرمودند: آنچه را گفتى ، غلط بود و يهوديان هم اشتباه كردند؛ خدا از آنچه شما به هم بافته ايد و كتابهاى آسمانى را به دلخواه خود تحريف كرديد و بر خدا، زشت ترين دروغها را بسته ايد، منزه است ؛ اى كعب الااحبار! واى بر تو! سنگى را گمان كرده اى كه خداى بر او قرار گرفته بود! اين سخنى است محال ؛ سنگ نمى تواند احاطه بر جلال و عظمت او بنمايد؛ و هوايى كه ذكر كردى هرگز ممكن نيست كه محيط بر ذات احديت شده باشد. اگر سنگ و هوا با او بودند، پس بايستى آنها هم قديم باشند و ذات خداوند منزه است از اينكه به او اشاره بشود يا مكانى براى او فرض بشود، خدا را مكان نيست ، او خالق همه مكانها و زمانهاست