نويسنده: سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي
بحث ارتداد از مباحث مهمي است كه ابعاد گوناگون آن در علم كلام, فقه, تفسير و تاريخ قابل پيگيري است. اين بحث از سوي فقهاي بزرگوار با استناد به روايات فراواني كه از ائمه اطهار(ع) نقل شده, با صبغه فقهي مطرح گرديده و در بسياري از كتب فقهي طي قرون متمادي, ثبت و ضبط است. ايراد شبهات و اشكالات گوناگون كلامي با استناد به اصولي كه در قرون اخير از سوي مكاتب فلسفي غرب مطرح شده و تعارضي كه ميان احكام ارتداد با مقولاتي چون حقوق بشر, آزادي عقيده و آزادي بيان با مفهوم غربي آن, احساس مي شود, اهميت بررسي اين بحث را در ابعاد مختلف دو چندان ساخته است. هر چند بسياري از شبهات مطروحه بايد در حوزه مباحث كلامي پاسخ داده شود و مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد, امّا پرداختن به اين مسأله از نظر فقهي, تفسيري و تاريخي نيز در جهت روشن شدن پاره اي از ابهامات سودمند است.
آية الله سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي از اساتيد و فقهاي معاصر در ماه رمضان سال جاري با چنين احساسي, بحث ارتداد را از جنبه فقهي در جمع گروهي از فضلاي حوزه علميه قم مطرح نمودند. با توجه به اهميت اين مبحث درصدد تنظيم, تنقيح و ارائه اين سلسله مباحث بر آمديم تا علاوه بر مخاطبان اصلي اين بحث يعني فضلاي حوزه, ساير علاقه مندان نيز از آن بهره مند شوند. ملاحظه چنين مباحثي نشان مي دهد كه فقهاي شيعه با چه دقت و موشكافي هايي به فهم كتاب و سنت مبادرت مي ورزند و گاه در فهم روايتي, ساعت ها به تأمل مي پردازند تا حكم خدا را استنباط نمايند. تلاش كرده ايم نخست متن سخنان ايشان را تنظيم و ارائه كنيم, سپس توضيحات و ملاحظاتي در پايان بر آن بيفزاييم تا هم تفصيلي بر پاره اي از مطالب اجمالي و توضيحي بر بعضي از اشارات درس باشد, و هم نظري بر آن چه كه مفسران, فقيهان و مورّخان در اين زمينه ابراز كرده اند, افكنده شده باشد,با اين اميد كه خوانندگان را مفيد فائده باشد. اين توضيحات در پايان به ترتيب شماره هاي متن اصلي بحث آمده است. در بخش اول اين بحث, استاد محترم ارتداد را از نظر لغوي و آيات قرآن مورد توجه قرار داده اند.
بسم الله الرحمن الرحيم
ما قبلاً در كتاب (فقه الحدود والتعزيرات), بحث ارتداد را مطرح كرده ايم, اما به نظر مي رسد كه نياز به بحث بيشتر و مستوفي دارد, از اين رو در اين ماه مبارك بار ديگر به اين بحث نظري مي افكنيم.
بحث ارتداد در كتب گوناگون فقه هم چون كتاب الطهارة, كتاب الحدود و كتاب الزكوة مورد بحث قرار گرفته, هم چنين بعضي از فروع آن در كتاب الميراث مورد توجه قرار گرفته, امّا تفصيل مباحث آن در سه كتاب ياد شده است.
انگيزه من از انتخاب اين بحث, وجود چند نكته در باب ارتداد است:
بحث ارتداد از مباحث دشوار فقهي است, به طوري كه نه اجماع و اتفاقي بين علماي اسلام وجود دارد و نه اجماع و اتفاقي ميان علماي اماميه و نه ميان علماي اهل سنت; در كيفيت طرح بحث ميان آنان اختلاف نظر وجود دارد.
خوشبختانه يا متأسفانه اشكالات و شبهات متنوع كلامي در بحث ارتداد مطرح شده كه تأمل و دقت در آنها بر غناي مبحث ارتداد مي افزايد. مثلاً آيا احكام ارتداد با تكليف مالايطاق هماهنگي دارد? با آيه مباركه (لااكراه في الدين) چگونه سازگار است? با مسلّمات اصول و مباني ديني ما چگونه سازگار است? رابطه آن با آزادي فكر, آزادي قلم, آزادي بيان كه در يكصد سال اخير در جامعه ما مطرح شده اند, چيست و چه نسبتي با اين مباحث دارد?(1)
ارتداد اقسامي دارد, برخي از اشخاص از دين اسلام بازگشته و مرتد مي شوند, بعضي از مرتدها از فرق اسلامي اند مثل مجسّمه, مشبّهه, خوارج با آن كه مرحوم شهرستاني در (ملل و نحل) از فرق اسلامي شمرده, در عين حال محكوم به ارتدادند, چگونه با آن كه مرتدند از فرق اسلامي شمرده شده اند?
بعضي از اشخاص ظاهراً از اسلام بر مي گردند ولي قلباً به اسلام معتقدند ومتقابلاً بعضي از اشخاص اظهار اسلام مي كنند ولي قلباً از اسلام برگشته اند, آيا اين دو گروه حكم يكساني دارند, يا احكامشان متفاوت است?
ارتداد احكام گوناگوني دارد, در بعضي از اقسام ارتداد استتابه صورت مي گيرد و در بعضي از اقسام ارتداد استتابه انجام نمي گيرد. نجاست, محروميت از ارث, جدايي همسر و مصادره اموال از ديگر احكام ارتداد است.
در تاريخ اسلام مسأله ارتداد مورد سوء تعبير و سوء استفاده قرار گرفته است, علماي زيادي از سوي بعضي به ارتداد متهم شده اند, بعضي از فرق اسلامي يكديگر را مرتد شمرده اند, پيروان يك مكتب نير گاهي يكديگر را به ارتداد متهم كرده اند. نمونه اي از اين تكفيرها را كه توسط دو تن از علماي اهل سنت نسبت به علماي شيعه صورت گرفته, از كتاب (الفصول المهمّه) تأليف مرحوم شرف الدين براي شما نقل مي كنم:
(قال في جواب من سأله عن السبب في وجوب مقاتلة الشيعة وجواز قتلهم: اعلم اسعدك الله ان هؤلاء الكفرة والبغاة الفجرة جمعوا بين اصناف الكفر والبغي والعناد وانواع الفسق والزندقة والالحاد ومن توقف في كفرهم و الحادهم ووجوب قتالهم وجواز قتلهم فهو كافر مثلهم. وسبب وجوب قتالهم وجواز قتلهم البغي والكفر معاً, اما البغي فانّهم خرجوا عن طاعة الامام خلّد الله ملكه الي يوم القيامة وقد قال الله تعالي: (فقاتلوا التي تبغي حتي تفيء الي امر الله) والامر للوجوب فينبغي للمسلمين اذا دعاهم الامام الي قتال هؤلاء الباغين الملعونين علي لسان سيد المرسلين ان لايتأخروا عنه بل يجب عليهم ان يعينوه و يقاتلوهم معه فيجب قتل هؤلاء الاشرار الكفار تابوا اولم يتوبوا ثم حكم باسترقاق نسائهم وذراريهم.)1
بحث ارتداد كه هم در آيات قرآن مطرح شده, هم در روايات, در كتب فقهاي ما به صورت پراكنده مورد توجه قرار گرفته است, با آن كه در آثار فقهي قدما مانند (مبسوط) و (تهذيب) از آثار شيخ طوسي به صورت مستقل تحت عنوان (كتاب الرّده) و در آثار علماي اهل سنّت مانند (صحيح) بخاري تحت عنوان (كتاب الارتداد) آمده است. چرا در اعصار متأخر به صورت پراكنده و به تناسب مباحث مختلف فقهي به احكام آن پرداخته شده است?
مجموعه نكات فوق ايجاب مي كند كه بحث ارتداد به صورتي مستقل و با دقت و تأملي دوباره مورد توجه قرار گيرد. انگيزه من نيز از طرح اين بحث, نكاتي است كه مورد اشاره قرار گرفت.