بحث ارتداد را در چند محور دنبال خواهيم كرد:
ارتداد در لغت, ارتداد در قرآن, ارتداد در سنّت, ارتداد در اقوال علماي شيعه و اهل سنت و در نهايت جمع بندي و نتيجه گيري. قبل از ورود به بحث آن طور كه در مباحث فقهي متداول است, مقتضاي اصل اوّلي را بررسي مي كنيم. در مباحث فقهي قبل از بررسي ادله, اصلي تأسيس مي شود تا در صورت فقدان دليل معتبر به مقتضاي اصل عمل شود.اصل اوّلي در بحث ارتداد
اصل اوّلي در مسأله ارتداد, (حرمت ترتب آثار ارتداد) است. در مورد هر يك از آثار ارتداد چنان كه دليل معتبري يافت شد, به مقتضاي اين اصل نمي توان آن اثر را مترتب كرد. در مورد ارتداد نيز چنان كه در ارتداد شخصي شك و ترديد داشتيم, حكم به عدم ارتداد مي كنيم, زيرا اسلام شخص مسلّم است و بازگشت و ارتدادش از اسلام مشكوك مي باشد.در بحث قصاص نيز شبيه اين مطلب وجود دارد. علما در بحث قصاص مي گويند: كشتن مسلمان حرام است. ولي از حكم قتل انسان بماهو انسان و فارغ از دين و آئينش سخن نمي گويند. ما در كتاب (فقه القصاص) بحث را از انسان آغاز كرده ايم و به گمان خويش ثابت كرده ايم كه كشتن انسان بماهو انسان حرام است, چون جواز قتل نيازمند دليل است و بستگي به تحقق موضوعاتي چون كفر, محاربه و امثال آن كه مجوّز قتل مي باشد, دارد.(2)شخص مرتد يك مرحله بالاتر است زيرا حقيقتاً يا حكماً سابقه اسلام دارد, از اين رو حتماً بايد ارتداد شخص احراز شود تا بتوان احكام ارتداد را بر آن مترتب نمود. در موارد مشكوك نيز شخص محكوم به اسلام است زيرا جاي تمسك به برائت عقلي يا برائت شرعي نيست.ارتداد در لغت
خليل بن احمد در كتاب العين, قديمي ترين كتاب لغت پس از اسلام و مربوط به قرن دوم هجري, مي گويد:(والرِّدّة مصدر الارتداد عن الدين والرَّدّة تقاعُسٌ في الزَّقَن وان كان في الوجه بعض القباحة ويعتريه شيء من جمال يقال: هي جميلة ولكنَّ في وجهها بعض الرّدة.)راغب اصفهاني در (المفردات في الفاظ القرآن) مي گويد:(الارتداد والرّدة الرجوع في الطريق الذي جاء منه لكنّ الرِّدّة تختصّ بالكفر والارتداد يستعمل فيه وفي غيره قال الله تعالي: (ان الّذين ارّتدوا علي ادبارهم) وقال: (يا ايها الذين امنوا من يرتدّ منكم عن دينه) وهو الرجوع من الاسلام الي الكفر وكذلك (من يرتدد منكم عن دينه فيمت وهو كافر.)احمد بن محمد المُقْري در (المصباح المنير) مي گويد:(ارتدّ الشخص ردّ نفسه الي الكفر والاسم الرِّدّة.)طريحي در (مجمع البيان) مي گويد:(المرتدّ من ارتدّ عن الاسلام الي الكفر وهو نوعان فطري وملّي والرِدّه بالكسر والتشديد اسم من الارتداد, واصحاب الرّدة علي ما نقل كانوا علي صنفين: صنف ارتدّوا عن الدين وكانوا طائفتين احدهما اصحاب مسيلمة والاخري ارتدّوا عن الاسلام وعادوا الي ما كانوا عليه في الجاهلية والصنف الثاني لم يرتدّوا عن الايمان ولكن انكروا فرض الزكوة وزعموا ان (خذ من اموالهم) خطاب خاص بزمانه(ص).)ارتداد در قرآن
به نظر ما (ارتداد در قرآن) با (ارتداد در روايات) متفاوت است. ارتداد در زمان پيامبر كه آيات قرآن ناظر به آن است, با ارتداد در زمان امام باقر و امام صادق و امام رضا(ع) كه روايات ناظر به آن است, تفاوت دارد.ارتداد در صدر اسلام, ارتداد و بازگشت از دين بود, شخص مسلماني پس از گرايش به اسلام, مشرك يا مسيحي يا يهودي مي شد, در اين دوره ارتداد فكري مطرح نبود, ارتدادها معمولاً با انگيزه سياسي يا اقتصادي يا قومي همراه بود; مثلاً برخي از اشخاص در برابر وجوب زكات مقاومت كرده و براي آن كه زكات نپردازند, از اسلام بر مي گشتند يا به خاطر خلافي كه مرتكب شده بودند; بايد قصاص مي شدند, براي آن كه از حكم قصاص بگريزند, از دين خارج مي شدند. يا رئيس قوم و قبيله اي به يكي از دو انگيزه فوق يا انگيزه ديگري از اسلام خارج مي شد, همه افراد قبيله به تبعيت از او از اسلام روگردان مي شدند. قبائل بنوحنفيه, بنو مدلج و بنو اسد به خاطر خروج رئيس قبيله از دين, همگي از دايره اسلام خارج شدند.(3)ابوحمار رئيس بنو مدلج پس از آن كه مسلمان شد, ادعاي نبوت كرد و از اسلام خارج شد, و افراد قبيله به پيروي از او مرتد شدند.مسيلمه كذّاب رئيس بنوحنفيه با ادعاي نبوت از دين خارج شد, و همه افراد قبيله به تبعيّت از او مرتدّ شدند. بعضي از افراد هم براي فرار از جهاد مرتد مي شدند. به عنوان نمونه:پيامبر اكرم(ص), عبدالله بن جحش را به فرماندهي گروهي براي سريه اي اعزام كرد, ولي به او دستور داد حكم مأموريت را در فلان نقطه مطالعه كن و به هر آن چه در آن نامه آمده,عمل كن. عبدالله در مكان مورد نظر نامه را باز كرد, مأمور شده بود كه به اطراف مكه برود, اما اطرافيان خود را براي رفتن مجبور نسازد, هر كه مايل بود با او برود و هر كه مايل نبود بازگردد. عبدالله اعلام كرد كه هر كس آماده شهادت است همراه من حركت كند. از هفت يا نه يا دوازده نفري كه ـ به اختلاف نقل ها ـ همراهش بودند, جز دو نفر به نام هاي سعد بن ابي وقاص و ربيعه كه بازگشتند, بقيه او را همراهي نمودند.(4) وقتي آن دو بازگشتند, آيه مباركه سوره بقره نازل شد كه در بررسي آيات ارتداد نقل خواهيم كرد.در زمان ابوبكر نيز هفت طائفه زكات ندادند و مرتد شدند. يك طائفه هم در زمان عمر مرتد شدند. جريان از اين قرار بود كه شخصي بنام (جبلة) از اعيان و اشراف, لباس احرامي نفيسي خريداري كرد و به مسجدالحرام آمد. پس از طواف كه در گوشه اي از مسجد نشسته بود, عربي بياباني هنگام عبور از كنار او بي توجهي كرد و لباس او را آلوده و كثيف نمود. جبله ناراحت شد و با چوب دستي كه در دستش بود, چند ضربه به او زد. عرب بياباني چيزي نگفت و رفت ولي پس از طواف با خليفه عمر بن خطاب روبه رو شد و به او شكايت كرد. خليفه جبله را احضار كرد و ماجرا را جويا شد و او اقرار كرد كه با چوب دستي اش چند ضربه به او وارد كرده است. مرد عرب خواستار قصاص شد و هر چه جبله از او خواست كه از قصاص صرف نظر كند و در مقابل پولي از او دريافت كند, نپذيرفت. خليفه نيز حاضر نشد از قصاص صرف نظر كند مگر آن كه مرد عرب رضايت دهد از اجراي قصاص چشم بپوشد. جبله كه به سختي ناراحت بود از مرد عرب براي اجراي قصاص چند روز مهلت گرفت, از اين مهلت استفاده كرد و براي گريز از حكم قصاص, به شامات رفت و گفت: (من ديني را كه در آن مرد عرب بيابان گردي جز به قصاص من راضي نشود, نمي خواهم.) و بدين وسيله از اسلام روگردان شد.(5)نمونه ديگر, روزي پيامبر اكرم(ص) هنگام موعظه مردم, از منافقي نام برد. شخصي پشت سر پيامبر گفت: اگر سخن پيامبر صحيح باشد, من از خر پست ترم. مردي به نام عامر اين سخن را شنيد و به او گفت: سخن پيامبر درست است و تو واقعاً از خر پست تري. عامر نزد پيامبر آمده, ماجرا را تعريف كرد. پيامبر او را خواست و از او نيز ماجرا را سؤال كرد ولي آن شخص گفته عامر را انكار كرد. پيامبر از آنان خواست بر سخن خويش سوگند ياد كنند. آن مرد به دروغ قسم ياد كرد كه من پشت سر پيامبر چنين سخني نگفته ام. عامر براي سوگند برخاست و پس از آن ادعا كرد كه پروردگارا! اگر او چنين سخني را بر زبان رانده, مرا تأييد كن. پيامبر و اصحاب آمين گفتند.جبرئيل آمد آيه اي نازل شد و عامر را تأييد كرد و كذب آن شخص برملا شد. پس از رسوا شدن, اقرار كرد ولي توبه نمود و پيامبر توبه اش را پذيرفت.(6)خلاصه سخن آن كه ارتداد در صدر اسلام, مواردي از اين قبيل بوده است, در هيچ يك از آيات ارتداد, احكام ارتداد بيان نشده و تنها سخن از وعيد عذاب آخرت است. بنابراين در پاسخ به پرسش كساني كه مي گويند: احكام ارتداد كه در فقه مطرح است, از كدام يك از آيات استفاده مي شود? مي گوئيم: احكام ارتداد از روايات استفاده مي شود نه از آيات قرآن. و سرّ اين كه احكام ارتداد در قرآن بيان نشده, ظاهراً همان نكته اي است كه يادآور شديم كه ارتداد در قرآن غير از ارتداد در روايات است. ارتداد در صدر اسلام, ارتداد فكري نبوده بلكه ارتداد سياسي, اقتصادي يا قومي و قبيله اي بوده است.