آشنایی با اسوه ها (مسلم بن عقیل)

محدثی، جواد

نسخه متنی -صفحه : 18/ 7
نمايش فراداده

دوران اختفا

مسلم بن عقيل، در خانه «مختار» بود كه صحنه حوادث به صورتى كه ياد شد، پيش آمد. از آن جا كه ابن ‏زياد، براى سركوبى انقلابيها به دنبال رهبر اين نهضت; يعنى مسلم مى‏گشت، مسلم مى‏بايست جاى امنتر و مطمئنترى انتخاب كند. اين بود كه مقر و مخفيگاه خود را تغيير داد و به خانه «هانى‏» رفت.

هانى‏بن عروه، از بزرگان كوفه و چهره‏هاى معروف و پرنفوذ شيعه در اين شهر بود كه هواداران و نيروهاى مسلح و سواره‏اى كه تعدادشان به هزاران نفر مى‏رسيد در اختيار داشت. هانى، در آن هنگام حدود نود سال داشت و افتخار حضور پيامبر را هم درك كرده بود و در زمان اميرالمؤمنين عليه السلام هم در جنگهاى جمل و صفين و نهروان ملازم ركاب آن حضرت بود و از اخلاصى والا و وفايى شايسته در حق اهل‏ بيت پيامبر برخوردار بود. (17) اينك، بار ديگر موقعيتى پيش آمده بود كه هانى، صداقت و ايمان و تعهد خويش را نسبت‏به حق نشان دهد و در اين شرايط خطرناك و اوضاع بحرانى، پذيراى «مسلم‏» گردد كه در راس نيروهاى شيعى است و تحت تعقيب از سوى حاكم كوفه.

هانى، مسلم را در خانه خود در موقعيتى مطمئن جا داد. از آن پس، شيعيان دوباره رفت‏وآمدهاى پنهانى خود را به خانه هانى شروع كردند و ديدارها با مسلم، در آن جا انجام مى‏گرفت و هنوز «عبيدالله زياد» از مخفيگاه جديد مسلم بى‏اطلاع بود. (18)

يكى از وقايع مربوط به دوران مخفى بودن مسلم در خانه هانى نقشه ترور «ابن ‏زياد» است كه انجام نشد. قضيه از اين قرار بود:

يكى از بزرگان بصره، كه از شيعيان خالص اميرالمؤمنين عليه السلام محسوب مى‏شد، «شريك‏بن اعور» بود. شريك از كسانى بود كه در ركاب على عليه السلام و همراه عمار ياسر، در جنگ صفين با معاويه جنگيده بود. هنگام آمدن «عبيدالله زياد» به كوفه او هم همراه جمعى اجبارا از بصره به طرف كوفه مى‏آمد كه در راه، از قافله عقب ماند و چون بيمار هم شده بود، پس از رسيدن به كوفه به خانه «هانى‏» وارد شد. ابن ‏زياد كه از بيمارى شريك مطلع شد، تصميم گرفت‏براى عيادت او به خانه هانى برود.

به پيشنهاد شريك، تصميم بر آن شد كه «مسلم‏» در پستوى خانه و پشت پرده، كمين كند و در وقت‏حضور ابن ‏زياد با علامتى كه به مسلم مى‏دهند (آب خواستن شريك) بيرون آمده و او را به قتل برساند. طبق برخى از نقلها، در اجراى اين طرح، بنا بود كه سى‏تن از شيعيان هم حضرت مسلم را يارى كنند.

«ابن زياد» آمد و نشست و صحبتهايى كردند، ولى وقتى شريك، آب طلبيد، مسلم براى اجراى طرح، بيرون نيامد و با تكرار علامت، باز هم از مسلم خبرى نشد. ابن زياد كه احتمال خطرى مى‏داد، از هانى پرسيد: او چه مى‏گويد؟ گفتند: تب كرده و هذيان مى‏گويد. اما عبيدالله زياد، زود از آن جا رفت.

پس از رفتن او از مسلم پرسيدند چرا نقشه را عملى نكردى؟ گفت: به دو جهت، يكى به خاطر سخنى كه على عليه السلام از پيامبر اسلام صلّى الله عليه وآله وسلّم نقل كرده كه: «ايمان، مانع كشتن غافلگيرانه است‏» ديگرى به خاطر اصرار همراه با گريه همسر هانى كه از من خواست در خانه او چنين كارى نكنم. هانى گفت: واى بر آن زن كه هم خودش و هم مرا از بين برد و از آنچه كه مى‏ترسيد، در آن واقع شد. شريك گفت: اگر او را كشته بودى، فاسق فاجر و مكارى را از بين برده بودى (19).