نهضت مسلم و هوادارانش، صورت مخفيترى گرفت و ارتباطها پنهانتر انجام مىشد. با تغيير شرايط، كوفه به كانون خطرى براى انقلابيهاى شيعه تبديل شده بود كه با كمترين غفلتى ممكن بود خطرات بزرگى پيش بيايد. سياست كلى «ابن زياد» نابودى مسلم و شكست اين نهضتبود و براى اين كار، دو نقشه كلى را در دست اجرا داشت:1 - جستجو و تعقيب مسلم و طرفدارانش.2 - خريدن سران شهر و چهرههاى با نفوذ.براى پىبردن به مخفيگاه مسلم و اطلاع از قرارها و برنامهها و شناختن عوامل مؤثر در نهضت مسلم، راهى كه از سوى ابن زياد پيش گرفته شد، استفاده از يك عامل نفوذى بود كه با جاسوسى، اخبار نهضت مسلم را به حكومتبرساند. اين عامل نفوذى ابن زياد كسى جز «معقل» نبود. معقل كه از سرسپردگانحكومتبود، با دريافتسههزار درهم، ماموريتيافت كه به عنوان يك هوادار مسلم و طرفدار نهضتبا طرفداران مسلم تماس بگيرد و به عنوان يك انقلابى، كه مىخواهد اين پولها را براى صرف در راهانقلاب و تهيه سلاح و امكانات مبارزه به مسلم تحويل دهد، كمكم به پيش مسلم راه يافته و از خانه او و تشكيلات و افراد مؤثر، گزارش تهيه كرده و به ابن زياد خبر دهد.معقل، به مسجد آمد و نماز خواند و با عدهاى صحبت كرد تا اين كه او را به «مسلم بن عوسجه» راهنمايى كردند، كه مردى شريف و از شخصيتهاى بارز شيعه در تشكيلات مسلم بن عقيل بود. معقل صبر كرد تا نماز «مسلم بن عوسجه» تمام شد. آن گاه پيش رفت و طبق برنامه از پيش ديكته شده، خود را چنين معرفى كرد: مردى از اهل شام و از قبيله «ذىالكلاع» هستم كه خداوند، نعمت محبت و دوستى اهل بيت را به من عطا كرده است. شنيدهام كه مردى از اين خاندان به كوفه آمده و مردم را به يارى پسردختر پيامبر دعوت كرده و از آنان بيعت مىگيرد. پولى دارم كه مىخواهم به او برسانم و نيز دوست دارم كه او را از نزديك ديدار كنم. مردم تو را به من معرفى كردهاند. اين پولها را از من بگير و مرا نزد آن مرد ببر تا با او بيعت كنم.مسلم بن عوسجه كه سخنان او را باور كرده بود، ضمن ابراز خوشحالى از ديدن آن مرد كه خود را دوستدار خاندان پيامبر معرفى كرده بود، از «معقل» قولها و پيمانهاى استوار گرفت كه قدمى از راه خيرخواهى فراتر نگذارد و جريان را پوشيده نگه دارد. معقل هم هر قول و پيمانى را كه وى مىخواستبه او داد.مسلم بن عوسجه كه به سخنان او اطمينان پيدا كرده بود، به او گفت: چند روزى به خانه من بيا، تا من مقدمات و اجازهديدار تو را با آن مرد كه در جستجوى او هستى فراهم كنم.به اين صورت، كمكم اين جاسوس ابن زياد، به خانه هانى هم كه پناهگاه مسلم بن عقيل بود راه پيدا كرد و با مسلم ملاقات نمود و پولها را به او تحويل داد و بتدريجخود را يكى از طرفداران نهضت، جا زد. صبحها زودتر از همه مىآمد و ديرتر از همه مىرفت و اخبار درونى نهضت را به عبيدالله زياد، گزارش مىداد. (20)اين از يكسو، اخبار نهضت را به دشمن انتقال داده بود و از سوى ديگر، نامهاى را كه مسلم بن عقيل توسط «عبدالله يقطر» (21) براى حسين بن على عليه السلام نوشته و از اوضاع جارى به امام گزارش داده بود، به دست گشتيهاى عبيدالله زياد افتاد. حامل نامه را پيش عبيدالله زياد بردند. (22) وقتى كه آن مرد، حاضر نشد نويسنده نامه را معرفى كند و مقاومت كرد، به دست ماموران و به دستور ابن زياد، به شهادت رسيد اما خيانت نكرد.با پى بردن به مخفيگاه مسلم و مركزيت نهضت و افراد مؤثر در جريان مبارزه، ابن زياد، بيشتر احساس خطر كرد و تصميم گرفت كه هر چه زودتر دستبه كار شود و انقلاب را قبل از آن كه به مرحله غيرقابل كنترلى برسد، درهم شكسته و سران نهضت و مقاومت انقلابيها را درهم شكند. اين بود كه نقشه حمله گسترده به نهضت و پيشگامان آن و چهرههاى سرشناس تشكيلات مسلم كشيده شد و اولين گام، دستگيرى «هانى» بود.