هانى در بازداشت «عبيداللهبن زياد» بود. سربازان والى در انديشه حمله به خانه هانى و مسلم، در فكر دفاع و مقابله بود. برنامه انقلاب، به صورتى كه از پيش طرحريزى شده بود، عملى نبود، مسلم تصميم گرفت وقتحمله را جلو بيندازد.عدهاى زياد از نيروها كه در خارج شهر بودند و انتظار رسيدن وقت موعود را مىكشيدند، از تصميم جديد، بىخبر بودند. مسلم به يكى از ياران خود دستور داد تا رمز حمله و شروع نهضتحقطلبانه را در قالب درگيرى با نيروهاى دشمن در شهر اعلام كند. شعار پرشور و حماسى «يامنصور، امت» (26) طنين افكند. دلها به هم پيوست و پنجهها بر قبضه شمشيرها فشرده شد و پيروان حق و سربازان دين و بيعت كنندگان با مسلم از هر سو براى يارى او گرد آمدند. قلب تپنده اين حركت، خانه هانى بود كه مسلم را در خود جاى داده بود. در خانههاى اطراف هم، حدود چهارهزار نفر، نيروى مسلح براى كارهاى ضرورى و برنامههاى پيشبينى نشده، به عنوان ذخيره، آماده بودند. نيروهاى موجود، مىبايستبه شكلى سازماندهى مىشدند تا با سپاه مهاجم دشمن، مقابله كنند. گرچه نيروها خيلى زياد نبودند، اما مسلم بن عقيل، همين تعداد را هم به صورت زير، جناحبندى و سازماندهى كرد:«عبدالرحمن بن عزيز كندى» و امير «ربيعه» و فرمانده سواركاران و گروه پيشاهنگ.«مسلم بن عوسجه» امير قبايل مذحج و بنىاسد و فرمانده نيروهاى پياده.«ابو ثمامه صاعدى» امير قبيله تميم و همدان.«عباس بن جعده جدلى» فرمانرواى نيروهاى مدينه.با اين آرايش نظامى دستور حمله به طرف قصر و مركز فرماندهى«عبيدالله زياد» را صادر كرد. (27)در اين لحظهها مسلم بن عقيل، فقط به «حق» مىانديشيد و به مظلوميت هميشگى پيروان حق. مبارزه با ستم و مجسمههاى فسق و ظلم را وظيفهاى مقدس و مسؤوليتى عظيم و الهى مىديد. عمل به وظيفه سبب شده بود كه مسلم، «خود» را فراموش كند و به «خدا» بينديشد.آمده بود، تا صداى حق را جايگزين همه همهمهها و هياهوهاى عربدهجويان دنياخواه و زرپرست و قدرت طلب قرار دهد; آمده بود تا ارادهها و بازوها و شمشيرهاى آزادگان مؤمن را در راه خدا و در خط رهبرى حسين بن على عليه السلام متحد و منسجم سازد، و اينك در شرايط دشوارى كه پيش آمده است، جهادى عظيم و فداكارى خونرنگ و حماسهاى جاويد و ماندگار و لازم است; و. . . مسلم، قدم در اين ميدان گذاشت.ابن زياد كه به دنبال دستگير كردن «هانى» احساس خطر مىكرد، براى پيشگيرى از بروز هرگونه عكسالعمل تند مردم، در مسجد، مشغول سخنرانى براى مردم بود و كسانى را كه در مقام مخالفتبا حكومتباشند، تهديد مىكرد. . . كه خبر دادند، مسلم و هوادارانش قيام را آغاز كردهاند. از منبر فرود آمد و بسرعتبه قصر رفت و دستور داد درها را ببندند و خود در قصر، پناهنده شد. چيزى نگذشت كه قصر در محاصره نيروهاى طرفدار مسلم قرار گرفت و مسجد كوفه از ياران مسلم پر شد و هر ساعتبر تعدادشان افزوده مىگشت. (28)عبيدالله، براى نجات از اين بحران از شيوه به كارگيرى مزدوران خود فروخته استفاده كرد. از سويى جمعى را به بيرون فرستاد تا ضمن تشكيل يك گروه مقاومتبراى مبارزه با ياران مسلم از طريق پخش شايعات، در صفوف سربازان مسلم دودستگى ايجاد كنند، و از طرفى هم، كسانى را مامور ساخت كه با گفتههاى خود، مردم را از اطراف مسلم بن عقيل متفرق سازند تا به اين طريق، هم حلقه محاصره قصر، شكسته شود و هم مسلم تنها بماند.خائنانى خودفروخته حاضر شدند براى رضاى خاطر عبيدالله كه در داخل قصر محاصره شده و چيزى به نابودىاش نمانده بود، به ميان جمع مردم آيند و از آنان بخواهند كه پراكنده شوند و جان خود و سرنوشتخانواده خويش را به خطر نيندازند. كثيربن شهاب يكى از اين مزدوران بود كه خطاب به مردم گفت:«شتاب نكنيد! به سوى خانه و خانواده خود برگرديد و خود را به كشتن ندهيد. هم اكنون سپاه مجهز يزيد از شام فرا مىرسد. . . .امير شما عبيدالله تصميم گرفته است كه: هر يك از شما، تا شب به خانه خود نرود و مقاومت كند، حقوقش قطع شود و جنگجويانتان را نيز بدون حقوق به جنگ در مرز شام بفرستد و بىگناهان را به جاى گناهكاران، و حاضران را به جاى غايبان بگيرد و در بند كشد، تا احدى از شما نماند. . . .»اين سخن و امثال آن، باعث شد كه وحشتى در دلها پيدا شود جمعى از سست ايمانان بتدريج از اطراف مسلم پراكنده شدند (29) ; طايفه و عشيره مسلم بن عوسجه و حبيب بن مظاهر نيز براى حفاظت آنان، آنها را گرفته و در جائى حبس كردند. (30)شروع پيش از موعد مقرر عمليات كه به مسلم بن عقيل تحميل شد، از يكسو، و تبليغات مسموم و شايعهپراكنيها و تهديدها و ارعابهاى دشمنان و منافقان از سوى ديگر و عدم آمادگى همه نيروهاى مسلم براى برنامه طرحريزى شده از طرف ديگر، امكان موفقيت مسلم را ضعيف كرده بود. فقط چهارهزار نيرو، از جمع سىهزار نفرى بيعت كننده، حضور داشتند و مسلم نمىتوانستبا اين تعداد از افراد، هم محاصره را داشته باشد و هم در جبهه ديگرى كه به دنبال اين تبليغات و تهديدها، پديد آمده بود به مبارزه بپردازد، زيرا شهر بزرگ كوفه شاهد صحنههاى درگيرى متعددى بود كه بين هواداران دو جناح به وجود آمده بود.مسلم، در اين اوضاع وخيم همراه نيروهاى تحت فرمان خود با قلبى سرشار از ايمان به خدا و حقانيت راه و جهاد خويش دلاورانه مىجنگيد. مسلم، آن روز، كربلايى در درون كوفه به وجود آورد! تعدادى از يارانش به شهادت رسيدند و خود نيز پس از آن همه درگيرى و جنگ، مجروح شده بود. (31) آن روز به پايان رسيد. سختى مبارزه، عدهاى را به خانههاى خود كشاند. تهديدهاى حكومت، عدهاى ديگر را از ميدان جهاد و تعهدات «بيعت» به خانه و زندگى آسوده كشاند. تبليغات گسترده هم در روحيه عدهاى ديگر تزلزل و ضعف پديد آورد. در نتيجه، شب هنگام، مسلم بن عقيل در مسجد، نماز مغرب را فقط با حضور سىنفر اقامه كرد. پس از نماز، آن عده كمتر شده بودند (ده نفر) از مسجد كه بيرون آمد، حتى يك نفر هم همراهش نبود كه او را به جايى راهنمايى كند. (32)تمام آن هزاران مرد كه با او عهدها بستند به هنگام «بلا» هنگامه سختى شگفتا! عهد بشكستند. يكى از قطع نان ترسيد يكى مرعوب قدرت بود يكى مجذوب زر، مغلوب درهم، عاشق دينار چه شد آن عهدهاى سخت؟ چه شد آن دستهاى گرم بيعتگر؟ كجا ماندند؟. . . كجا رفتند؟. . . كه مسلم ماند و شهرى بىوفا مردم؟. . . .