صفحهى 142
احتمال اوّل را ندارد(1) ولى در عين حال در اين جا دو امر وجود دارد كه مبعّد اين احتمال است:
امر اوّل: لازمه اين احتمال اين است كه مسأله را از اصولى بودن خارج كرده و آن را از فروعات مسأله اى كه در فلسفه و منطق مطرح است قرار دهيم و اين خلاف ظاهر است.
امر دوّم: بر اساس اين احتمال بايد گفته شود: «قائلين به اين كه اوامر و نواهى به طبايع تعلّق مىگيرد بايد تابع رجل همدانى باشند». در حالى كه مسأله به اين صورت نيست و نوع محقّقين كه مبناى رجل همدانى را در ارتباط با وجود طبيعى نفى مىكنند، معتقد به تعلّق اوامر و نواهى به طبايع مىباشند. در حالى كه اگر ما نحن فيه مبتنى بر آن مسأله فلسفى بود بايد قائل به تعلّق اوامر و نواهى به افراد بشوند. به عبارت ديگر: مشهور با وجود اين كه معتقدند «وجود كلّى طبيعى، عين وجود افراد آن است» ولى در ما نحن فيه عقيده دارند كه اوامر و نواهى به طبايع تعلّق مىگيرد. در حالى كه اگر ما نحن فيه مبتنى بر آن مسأله فلسفى بود بايد اين قول را قبول كنند كه اوامر و نواهى به افراد تعلّق مىگيرد نه به طبايع.
اين است كه نزاع را مبتنى بر مسأله اى لغوى بدانيم كه به تناسب در علم اصول مطرح شده است. و آن اين است كه آيا وضع در اسماء اجناس به صورت «وضع عام و موضوع له عام» است يا به صورت «وضع عام و موضوع له خاص»؟
قبل از بيان مطلب، لازم است به مقدّمه زير توجه شود:
مادّه اى كه هيئت افعل يا لاتفعل عارض آن مىشود، معمولا ـ حتى در مورد خطابات شخصيّه ـ به صورت اسم جنس مطرح است. وقتى مولا به عبدش مىگويد:
1 ـ چون اين احتمال، مخالفتى با عنوان بحث ندارد، به خلاف احتمال اوّل كه لازمه اش اين بود كلمه «افراد» را از عنوان بحث برداشته و به جاى آن كلمه «وجودات» را بگذاريم.