اندیشه سیاسی فارابی

محسن مهاجرنیا

نسخه متنی -صفحه : 369/ 191
نمايش فراداده

لها الضرورى من امورها... الا باجتماع جماعات»؛1 يعنى انسان از جمله انواعى است كه حيات ضرورى او به جز در اجتماع تأمين نمي‏شود.

در مورد بُعد دوم هم مي‏گويد: «لكن لا يبلغ الافضل من احوالها الا باجتماع اشخاصه بعضها مع بعض»؛ يعنى به برترين حالات نمي‏رسد مگر آن كه اشخاص با هم اجتماع نمايند. به عبارت ديگر، وصول به سعادت قصوى و كمال نهايى، كه غايت بُعد روحانى انسان است، نيازمند استفاده از مجارى طبيعى، از جمله، «اجتماع» دارد.

فارابى در «تحصيل السعاده» در اين باره مي‏نويسد: «ان الانسان انما يصير الى الكمال... اذا سعى عن هذه المبادى نحو بلوغ هذا الكمال و ليس يمكنه ان يسعى نحوه الا باستعمال اشياء كثيره من الموجودات الطبيعيه».2

بنابراين انسان در رسيدن به كمال نهايى خود، هم نياز به استفاده از پديده‏هاى طبيعى دارد كه يكى از مصاديق آن، «اجتماع» انسانى است. معلم ثانى بلافاصله در ادامه مي‏گويد: «اذ جميع الكمالات ليس يمكن ان يبلغ‏ها وحده بانفراده دون معاونة ناس كثيرين له»؛ يعنى براى رسيدن به همه كمالات مادى و معنوى، انسان به تنهايى و بدون كمك ديگران نمي‏تواند نائل شود.

تا اين‏جا از بيان فارابى ضرورت اجتماع معلوم شد؛ اما اين كه منشأ اين ضرورت، نياز «فطري» و «طبيعي» است و يا انسان با «اراده» و اختيار و «عقلانيت» آن را انتخاب مي‏كند و يا آن كه فطرت و طبع انسان‏ها بر فرديت استوار است و بر اثر ضرورت و اضطرار، حيات جمعى را پذيرفته است، در «تحصيل السعاده» روى سه عنصر «فطرت»، «كمال طلبي» و «فطرت طبيعي» و غريزه مادى تكيه دارد و مي‏گويد: «فطرت هر انسانى به صورتى است كه در بر آوردن نيازهايش مرتبط با ديگران است و هم چنين براى رسيدن به كمال خود، نيازمند مجاورت و اجتماع

1. السياسة المدنيه، پيشين، ص 69.

2. تحصيل السعاده، پيشين، ص 61.