بهطور تفصيل بحث شده است. دكتر داورى، كه بيشترين تلاش را در اين زمينه داشته است و كتابى با عنوان «فارابى مؤسس فلسفه اسلامي»1 تأليف كرده، معتقد است كه فارابى در فلسفه، به مقام اجتهاد رسيده بود و نه تنها مانند ارسطو، معلم علم برهانى بود، بلكه علوم را طبقهبندى كرد، علوم اسلامى را هم در طبقه بندى و ترتيب وارد نمود و به تمام آن علوم، صورت منطقى و برهانى داد. وى در جاى ديگر مينويسد: فارابى در حقيقت، مجدِد فلسفه و مؤسس فلسفه اسلامى است.2
در نگاه فارابى، حقيقت فلسفه همان معرفت به خداوند يكتا است و از اين لحاظ، با دين كه بر بنياد توحيد و ايمان به خداوند است، تفاوتى ندارد. تنها فرق آن دو، نه در غايت و ماهيت، بلكه به صورت متدولوژيك است. يكى با قوه نظرى است و ديگرى با قوه متخيله است و انسان كاملِ فارابى، كه همانا «رئيس اول» و «نبي» و «امام» است، در هر دو قوّت، مورد عنايت عقل فعال است؛3 اما ديگران متفاوتند. در نظر فارابى از لحاظ روشى، زبان فلسفه كه برهان است مقدم بر زبان اقناعى دين است4 سانكارى ميگويد: «فلسفه از نظر فارابى، راهى بود براى فهميدن اين كه چرا شريعت، ضامن كمال و سعادت است. عقلانى كردن اين راه، هدف غايى نظام فلسفه او بود».5
فارابى بر خلاف حكماى مسيحى و آشنايان با فلسفه ارسطو و افلاطون در
1. داورى، رضا، فارابى مؤسس فلسفه اسلامى، تهران: پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1362. 2.همان، ص 28. 3. السياسة المدنيه، پيشين، ص 125. 4. الحروف، تحقيق دكتر محسن مهدى، بيروت: دارالمشرق، 1990م، ص 131 ـ 132. 5. ناظر زاده كرمانى، فرناز، فلسفه سياسى فارابى، پيشين، ص 7.