اجازه فرمانرواى ستمكار روا نيست1.
اصل كلى مورد قبول فقها در اين مورد، حلّيّتِ عطاياى پادشاهان است؛ تا هنگامى كه يقين به حرام بودن آن حاصل نشده باشد. فقيهانِ متأخر خريدن غَلاّت گرفته شده از مردم بهعنوان عشر و مقاسمه را جايز مىدانستند و از زمان شيخ تا آغاز قرن دهم تمامى فقها از رواياتى كه در اين باب موجود است و كركى آنها را متواتر مىداند2، پذيرفتن عطايايى را كه از مال خراج و مقاسمه باشد و استفاده از آنرا جايز مىدانند3 و كركى مدعى است اين مسئله مورد پذيرش همه فقيهان شيعه است4. به عقيده او ستمى كه فرمانروايان ـ اعم از شيعى و سنى ـ در گرفتن خراج از مردم بيش از ميزان متعارف به عمل مىآورند، ضررى به حلّيّت خراج نمىزند و گناه آن به گردن فرمانرواى ستمكار است و استفاده از آن براى ديگران حلال مىباشد5، چرا كه روايات وارد دربابِ «حلّيّت استفاده از خراج براى شيعيان» مطلق است و شامل مواردى كه فرمانرواى ستمكار خراج را با زور و ستم از خراجگذاران گرفته باشد نيز مىشود و اصولاً فرمانروايان ستمكار و عمّال ديوان نسبت به خراجگذاران چنين ستمهايى روا مىدارند و در روايات ما نيز به آنها اشارتهايى رفته است6. و عدم
1. فوائد الشرائع، ص 94؛ جامعالمقاصد، ج 1، ص 207 و 408؛ زمين در فقه اسلامى، ج 2، ص 231. 2. جامعالمقاصد، ج 1، ص 207؛ زمين در فقه اسلامى، ج 2، ص 238. 3. تعليق الإرشاد، ص 110 و 111 و 112؛ زمين در فقه اسلامى، ج 2، ص 238. 4. قاطعة اللجاج، ص 37 ـ 39؛ تعليق الإرشاد، ص 111؛ جامعالمقاصد، ج 1، ص 207؛ زمين در فقه اسلامى، ج 2، ص 238. 5. قاطعة اللجاج، ص 33 ـ 34؛ زمين در فقه اسلامى، ج 2، ص 240. 6. زمين در فقه اسلامى، ج 2، ص 340.