بنابر آنچه گفته شد، كركى حكومت مشروع را حكومتى مىداند كه به نوعى تحت نظارت فقها اداره شود و حاكمان آن از شرايطى خاص برخوردار باشند. با توجه به اين مسئله كركى نمىتواند حكومت صفويان را مشروع بشمارد، زيرا حاكمان آن از علم و عدالت فقهى برخوردار نبودند و حكومت، تحت نظارت فقها نيز قرار نداشت. از اينرو كركى در آثارِ خود به مشروعيت صفويان اشاره نمىكند.
او مفهوم سلطان عادل را ـ كه در آثار فقها به كار مىرود ـ به همان معناى رايج فقهى امام معصوم يا نايب او مىداند1. همچنين در تفسير روايتى كه كلمه امير در آن به كار رفته متذكر مىشود كه منظور از امير كسى است كه امارت او شرعى و از جانب امام منصوب باشد2. در بحث جهاد حضور امام يا نايب او را شرط مىكند.
در مورد صفويان كركى ضمن اينكه هيچگاه درصدد توجيه مشروعيت آنها برنمىآيد، چند بار به تصريح يا اشاره آنها را در زمره حكومتهاي
1. جامعالمقاصد، ص 371، 379 و 486. 2. حاشيه بر شرائع، ص 57.