زن چو بيرون رود بزن سختشور كند سركشى هلاكش كنزن چو خامى كند بجوشانشزن چو دارى مرو پى زن غيرهرچه كارى همان در و بتواندر زيان كارگى چه سود توان
خودنمائى كند بكن رختشآب رخ مىبرد بخاكش كنرخ نپوشد كفن بپوشانشچو روى در زنت نماند خيردر زيان كارگى چه سود تواندر زيان كارگى چه سود توان
اوحدى گويد:
زن بد را قلم بدست مدهزانكه شوهر شود سيه جامهچرخ زن را خداى كرده بحلكاغذ او كفن دواتش گوراو كه بى نامه، نامه تاند كرددور دار از قلم لجاجت اواو كه (الحمد) را نكرده درستويس و رامين چراش بايد جست
دست خود را قلم كنى آن بهتا كه خاتون شود سيه خامهقلم و لوح گو به مرد بهلبس بود گر كند بدانش زورنامه خوانى كند چه داند كردتو قلم مىزنى چه حاجت اوويس و رامين چراش بايد جستويس و رامين چراش بايد جست