صفحهى 39
آن نقطه متكى باشند و آن قرآن است، لكن اين كافى نيست، كافى نيست براى اينكه جلوى تأويل و اظهار نظرها و سليقهگراييها و احيانا هوى و هوس گراييها را بگيرد. خود امير المؤمنين عليه السلام به ابن عباس فرمود: «لا تخاصمهم بالقرآن فانّ القرآن حمّال ذو وجوه» 1 (وقتى كه مىروى با خوارج مباحثه كنى به قرآن استناد نكن. براى اينكه قرآن در بردارنده و پذيرنده وجوه گوناگون است).
راستى كسانى كه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللّهِ» 2. را كه درباره امير المؤمنين على عليه السلام نازل شده، تطبيق مىكنند با ابن ملجم، و اين قدر ذهنشان از راه حق منحرف است، با اينها مىشود به قرآن استناد كرد اما در زمان خودمان هم اين حقيقت را ديديم، كسانى بودند كه به آيات قرآن استناد مىكردند اما با ابزارى از تأويل. در چنين شرايطى، هرچه متون اسلامىو آثار رسيده از صدر اسلام بيشتر باشد، امكان محققان براى استنباط صحيح دين بيشتر است.
در گذشته خود ما شاهد بوديم كه مؤوّله، يا به تعبير ديگر التقاطيون، به روايات و احاديث هيچ كارى نداشتند. تا ما مىگفتيم «حديث» مىگفتند: مگر شما قرآن را قبول نداريد؟، مثل اينكه بين اعتقاد به قرآن و استناد به حديث تعارضى وجود دارد اوايل ما تعجب مىكرديم و خيلى حساس نبوديم، بعد كه ديديم اينها با قرآن چگونه معامله مىكنند و چگونه حديث صحيح صريح را رد مىكنند، آن وقت فهميديم كه علت مخالفتشان با حديث چه بوده است. در آنجا هم امير المؤمنين عليه السلام به ابن عباس مىفرمايد: كه با خوارج به سنّت احتجاج كن، زيرا كه قابل تأويل نيست، روشن است.
اگر ما در شرايط كنونى جهان اسلام كه عدد مسلمانها عدد كثيرى است و اقطار وسيعى از جغرافياى عالم را گرفتهاند و آراء و عقايد و نظرات، اجتهادها و مكتبهاى گوناگون بر ذهن و روحشان حاكم است، اگر بتوانيم متون صدر اسلام را احياء كنيم كمك زيادى به ايجاد يك محور اصلى براى اين اجتهادها كردهايم.
نهج البلاغه را از اين ديدگاه نگاه كنيد. نهج البلاغه با اين ديدگاه هرگز با كتاب حديث فلان صحابى يا تابعى كه پنجاه سال، شصت سال، صد سال، صد و چهل سال بعد از هجرت بوده قابل مقايسه نيست. نهج البلاغه كلام اولين مؤمن به وحى محمدى است،