چه آرزوى باطل و چه وعده محالى؟! در حالى كه اينها از ترس جان خود، حالت دفاعى به خويش گرفتهاند و مشغول حفر خندق هستند و با آن دشمن محدود، ياراى جنگ ندارند، خيال فتح كشورهاى بزرگ جهان را در سر مىپرورانند، در اين موقع آيات مورد بحث نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
در آيات قبل سخن از امتيازاتى بود كه اهل كتاب (يهود و نصارى) براى خود قايل بودند و خود را از خاصان خداوند مىپنداشتند (علاوه بر اين مدعى بودند حاكميت و مالكيت نيز از آن آنها است) خداوند در اين دو آيه ادعاى باطل آنان را با اين بيان جالب رد مىكند، مىفرمايد:" بگو: بارالها! مالك ملكها تويى، تو هستى كه به هر كس بخواهى و شايسته بدانى حكومت مىبخشى و از هر كس بخواهى حكومت را جدا مىسازى" (قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ).
" هر كس را بخواهى بر تخت عزت مىنشانى، و هر كس را اراده كنى بر خاك مذلت قرار مىدهى" (وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ).
و در يك جمله" كليد تمام خوبيها به دست تواناى تو است، زيرا تو بر هر چيز توانايى" (بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ).
ناگفته پيدا است كه منظور از اراده و مشيت الهى در اين آيه اين نيست كه بدون حساب و بى دليل چيزى را به كسى مىبخشد و يا از او مىگيرد، بلكه مشيت او از روى حكمت و مراعات نظام و مصلحت و حكمت جهان آفرينش و عالم انسانيت است و گاه اين حكومتها به خاطر شايستگىها است، و گاه حكومت ظالمان هماهنگ ناشايستگى امتها است.