را پاسخ داد.
توضيح اينكه: شك نيست كه علم فقه با وسعتى كه امروز دارد در آن زمان وجود نداشت، و مسلمانان به راحتى مسائل را از پيامبر (ص) مىآموختند، ولى با اين حال چنان نبوده كه همه بزرگان اسلام در حكم مسالهگويان زمان ما باشند، زيرا بسيارى از آنها به عنوان قضاوت و يا امارت به نقاط ديگر مىرفتند و طبعا مسائلى پيش مىآمد كه عين آن را از پيامبر (ص) نشنيده بودند، ولى در عمومات و اطلاقات آيات قرآن مجيد، وجود داشت، مسلما آنها با تطبيق كليات بر جزئيات، و به اصطلاح علمى" رد فروع به اصول" و" رد اصول بر فروع"، احكام آنها را درك مىكردند و اين يك نوع اجتهاد ساده بوده است (دقت كنيد).
مسلما اين كار و امثال آن در زمان پيامبر (ص) بوده و بهمين دليل ريشه اصلى اجتهاد در ميان صحابه و ياران او وجود داشت، هر چند همه ياران و اصحاب در اين حد نبودند.
و از آنجا كه آيه فوق يك مفهوم عام دارد، هم قبول گفتار مسالهگويان را شامل مىشود، و هم قبول قول مجتهدان را، و به اين ترتيب با عموم آيه مىتوان استدلال بر جواز تقليد كرد.
5- مساله مهم ديگرى كه از آيه مىتوان استفاده كرد، احترام و اهميت خاصى است كه اسلام براى مساله" تعليم" و" تعلم" قائل شده است، تا آنجا كه مسلمانان را ملزم مىسازد كه همه در ميدان جنگ شركت نكنند، بلكه گروهى بمانند و معارف اسلام را بياموزند.
يعنى جهاد با جهل همانند جهاد با دشمن بر آنها فرض است، و اهميت يكى كمتر از ديگرى نيست، بلكه تا مسلمانان در مساله جهاد با جهل، پيروز نشوند در جهاد با دشمن پيروز نخواهند شد، زيرا يك ملت جاهل همواره محكوم به