تفسیر نمونه

ناصر مکارم شیرازی

جلد 9 -صفحه : 440/ 329
نمايش فراداده

[سوره يوسف (12): آيات 11 تا 14]

قالُوا يا أَبانا ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى‏ يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ (11) أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (12) قالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ (13) قالُوا لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ (14)

ترجمه:

11- (برادران نزد پدر آمدند و) گفتند پدر جان! چرا تو در باره (برادرمان) يوسف به ما اطمينان نمى‏كنى در حالى كه ما خير خواه او هستيم؟.

12- او را فردا با ما (بخارج شهر) بفرست تا غذاى كافى بخورد و بازى و تفريح كند و ما حافظ او هستيم.

13- (پدر) گفت من از دورى او غمگين مى‏شوم و از اين مى‏ترسم كه گرگ او را بخورد و شما از او غافل باشيد!.

14- گفتند اگر او را گرگ بخورد با اينكه ما گروه نيرومندى هستيم ما از زيانكاران خواهيم بود (و هرگز چنين چيزى ممكن نيست).

تفسير: صحنه سازى شوم

برادران يوسف پس از آنكه طرح نهايى را براى انداختن يوسف به چاه تصويب كردند به اين فكر فرو رفتند كه چگونه يوسف را از پدر جدا سازند؟ لذا طرح ديگرى براى اين كار ريخته و با قيافه‏هاى حق بجانب و زبانى نرم و لين آميخته با يك نوع انتقاد ترحم‏انگيز نزد پدر آمدند و" گفتند: پدر چرا تو هرگز يوسف را از خود دور نمى‏كنى و به ما نمى‏سپارى؟ چرا ما را نسبت به برادرمان امين نمى‏دانى در حالى كه ما مسلما خير خواه او هستيم" (قالُوا يا أَبانا ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى‏ يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ).