تفسیر نمونه

ناصر مکارم شیرازی

جلد 9 -صفحه : 440/ 415
نمايش فراداده

باقى ماند" (فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ).

در اينكه ضمير" فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ" به ساقى شاه بر مى‏گردد يا به يوسف، در ميان مفسران گفتگو است بسيارى اين ضمير را به يوسف باز گردانده‏اند بنا بر اين معنى اين جمله چنين مى‏شود كه شيطان ياد خدا را از خاطر يوسف برد و بهمين دليل به غير او توسل جست.

ولى با توجه به جمله قبل، كه يوسف به او توصيه مى‏كند مرا نزد صاحب و مالكت بازگو كن ظاهر اين است كه ضمير به شخص ساقى باز مى‏گردد، و كلمه" رب" در هر دو جا، يك مفهوم خواهد داشت.

به علاوه جمله" و ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ" (بعد از مدتى باز يادش آمد) كه در چند آيه بعد در همين داستان در باره ساقى مى‏خوانيم نشان مى‏دهد كه فراموش كننده او بوده است نه يوسف.

ولى بهر حال چه ضمير به يوسف باز گردد و چه به ساقى، در اين مساله شكى نيست كه يوسف در اينجا براى نجات خود توسل به غير جسته است.

البته اينگونه دست و پا كردن‏ها براى نجات از زندان و ساير مشكلات در مورد افراد عادى مساله مهمى نيست، و از قبيل توسل به اسباب طبيعى مى‏باشد، ولى براى افراد نمونه و كسانى كه در سطح ايمان عالى و توحيد قرار دارند، خالى از ايراد نمى‏تواند باشد، شايد به همين دليل است كه خداوند اين" ترك اولى" را بر يوسف نبخشيد و بخاطر آن چند سالى زندان او ادامه يافت.

در روايتى از پيامبر (ص) چنين مى‏خوانيم كه فرمود" من از برادرم يوسف در شگفتم كه چگونه به مخلوق، و نه به خالق، پناه برد و يارى طلبيد"؟ «1».

در حديث ديگرى از امام صادق (ع) مى‏خوانيم كه بعد از اين داستان، جبرئيل نزد يوسف آمد و گفت چه كسى تو را زيباترين مردم قرار داد؟ گفت:

(1) مجمع البيان ذيل آيه.