و از سوى سوم از نظر جسمانى نيز در شكنجه و عذابند، و در بدترين جايگاه در آتش دوزخ!
در اينجا سؤال مهمى مطرح مىشود و آن اينكه: اگر خداوند وعده پيروزى پيامبران و مؤمنان را به صورت مؤكد داده، پس چرا ما در طول تاريخ شاهد كشتار جمعى از پيامبران و مؤمنان به دست كفار بىايمان هستيم؟ چرا گاه آنها شديدا در تنگنا واقع مىشدند؟ و يا از نظر نظامى شاهد شكست بودند؟ مگر وعده الهى تخلف پذير است؟! پاسخ اين سؤال با توجه به يك نكته روشن مىشود، و آن اينكه: مقياس سنجش بسيارى از مردم در ارزيابى مفهوم پيروزى بسيار محدود است، آنها پيروزى را تنها در اين مىدانند كه انسان دشمن را به عقب براند و چند روزى حكومت را به دست گيرد.
آنها پيروزى در هدف، و برترى مكتب را به حساب نمىآورند، آنها الگو شدن يك مجاهد شهيد را براى نسلهاى موجود و آينده در نظر نمىگيرند، آنها عزت و سربلندى در نزد همه آزادگان جهان و جلب خشنودى و رضايت خدا را به هيچ مىانگارند.
بديهى است در چنان ارزيابى محدودى اين ايراد پاسخ ندارد، اما اگر ديد خود را وسيعتر و افق فكر خود را بازتر كنيم و ارزشهاى واقعى را در نظر بگيريم آن گاه به معنى عميق آيه پى خواهيم برد.
" سيد قطب" در تفسير" فى ظلال" در اينجا سخنى دارد كه شاهد ارزندهاى بر اين مقصود است.
او قهرمان ميدان كربلا حسين عزيز (ع) را مثال مىزند و چنين مىگويد: