ثروتمندى پولدوست بقدرى بخيل و دست تنگ بود كه مانند حاتم طائى كه به كرم معروف است، او به بخل معروف بود، ظاهرى آراسته به مال دنيا داشت ولى در باطن گدا صفت بود، تا آنجا كه نان را به بهاى جان، عوض نمى كرد، و به گربه ابوهريره (گربه معروف ابوهريره يكى از اصحاب پيامبر) لقمه نانى نمى داد، و استخوانى نزد سگ اصحاب كهف نمى انداخت، هيچ كس خانه او را نديده بود و كنار سفره اش ننشسته بود.
او در مسير مسافرتى بسوى مصر، سوار بر كشتى در درياى مديترانه حركت مىكرد، و آن چنان مغرور بود كه همچو فرعون در پوست غرور نمى گنجيد، دريا توفانى شد، او همچون فرعون، كه هنگام غرق شدن دم از ايمان به خدا مىزد (267) به ياد خدا افتاد و خدا خدا مىكرد، و دست به دعا برداشته و از خدا در خواست نجات مىنمود.(268)
بغل
(آرى حالتى ثابت نداشت، هنگام خطر از خدا مىزد، و هنگام رفع خطر غافل مىماند و بينوايان از ثروت او بى بهره مىماندند.)
او به مصر رسيد، در مصر، داراى بستگان فقير و تهيدست بود، او در مصر مرد و همه اموالش به آن تهيدستان رسيد، بطورى كه آنها ثروتمند شدند، پس از مرگ او، لباسهاى پاره و وصله دار خود را بيرون آورد و لباسهاى فاخر و گرانبها پوشيدند.
در همان هفته مرگ آن ثروتمند، يكى از آن تهيدستان را كه بر اثر به ارث رسيدن اموال آن ثروتمند به او، پولدار شده بود، ديدم بر اسب چابكى سوار شده و نوكرى پشت سرش عبور مىكند.
بخاطر سابقه آشنايى كه بين من و آن سوار بود، آستين او را گرفتم و گفتم.