حکایت های گلستان سعدی به قلم روان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکایت های گلستان سعدی به قلم روان - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

104. قسمت و اجل

صيادى ناتوان، تور صيد ماهى را به آب افكند، تا ماهى بگيرد. ماهى نيرومند و بزرگى به داخل تور افتاد، نيروى ماهى بر نيروى صياد بيشتر بود، بطورى كه آن ماهى، تور را از دست صياد كشيد و ربود و رفت، همچون بچه اى كه هر روز به كنار رود مىرفت و آب مىآورد، ولى اين بار رفت، و آب رودخانه او را با خود برد.




  • شد غلامى كه آب جوى آرد
    دام (275) هر بار ماهى آوردى
    ماهى اين بار رفت و دام ببرد



  • جوى آب آمد و غلام ببرد
    ماهى اين بار رفت و دام ببرد
    ماهى اين بار رفت و دام ببرد



صيادان ديگر افسوس خوردند و آن صياد را سرزنش كردند كه: «چنين شكار بزرگى به دام تو افتاد ولى نتوانستى آن را نگهدارى.»

صياد گفت: «اى دوستان! چه مىتوان كرد؟ اين ماهى، روزى من نبود، و هنوز اجلش فرا نرسيده بود، آرى صياد بى روزى، در رودخانه توان صيد كردن ندارد، و ماهى اجل نرسيده، در بيرون از آب، جان ندهد.»

/ 183