53. تلاش براى رسيدن به كعبه مقصود
شبى در بيابان مكه آن چنان بى خواب شدم كه ديگر نمى توانستم را بروم، سر بر زمين نهادم تا بخوابم، به ساربان گفتم دست از من بردار.
پاى مسكين پياده چند رود؟
تا شود جسم فربهى لاغر
لاغرى مرده باشد از سختى
كز تحمل (171) ستوده شد بختى (172)
لاغرى مرده باشد از سختى
لاغرى مرده باشد از سختى
خوش است زير مغيلان به راه باديه خفت
شب رحيل، ولى ترك جان ببايد گفت
شب رحيل، ولى ترك جان ببايد گفت
شب رحيل، ولى ترك جان ببايد گفت