حکایت های گلستان سعدی به قلم روان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکایت های گلستان سعدی به قلم روان - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

53. تلاش براى رسيدن به كعبه مقصود

شبى در بيابان مكه آن چنان بى خواب شدم كه ديگر نمى توانستم را بروم، سر بر زمين نهادم تا بخوابم، به ساربان گفتم دست از من بردار.




  • پاى مسكين پياده چند رود؟
    تا شود جسم فربهى لاغر
    لاغرى مرده باشد از سختى



  • كز تحمل (171) ستوده شد بختى (172)
    لاغرى مرده باشد از سختى
    لاغرى مرده باشد از سختى



ساربان گفت: «اى برادر! حرم در پيش است و حرامى در پس. اگر رفتى، بردى و گر خفتى مردى.» (يعنى: برادرم! كعبه در پيش روى است و رهزن در پشت سر، اگر به راه ادامه دادى به نتيجه مىرسى و اگر بخوابى بر اثر گزند رهزن نابكار مىميرى.)




  • خوش است زير مغيلان به راه باديه خفت
    شب رحيل، ولى ترك جان ببايد گفت



  • شب رحيل، ولى ترك جان ببايد گفت
    شب رحيل، ولى ترك جان ببايد گفت



(كنايه از اينكه بايد ره پيمود و تلاش كرد، چرا كه انسان در غير اين صورت گرفتار خطر نابودى مىشود.)

/ 183