حکایت های گلستان سعدی به قلم روان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکایت های گلستان سعدی به قلم روان - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

146. پيشدستى آرام رونده بر شتابزده

يك روز در سفرى بر اثر غرور جوانى، شتابان و تند راه روى كردم، و شبانگاه خود به پاى كوه بلندى پشته رسيدم، خسته و كوفته شده بود و ديگر پاهايم نيروى راهپيمايى نداشت، از پشت سر كاروان، پيرمردى ناتوان، آرام آرام مىآمد، به من رسيد و گفت: «براى چه نشسته اى برخيز و حركت كن كه اينجا جاى خوابيدن نيست.»

گفتم: چگونه راه روم كه پايم را ياراى حركت نيست.

گفت: مگر نشنيده اى كه صاحبدلان مىگويند: رفتن و نشستن (با آرامش و كم كم ره سپرده) بهتر از دويدن و خسته شدن و درمانده گشتن»




  • اين كه مشتاق منزلى، مشتاب
    اسب تازى (385) دوتگ (386) رود به شتاب
    اشتر آهسته مىرود شب و روز



  • پند من كار بند و صبر آموز
    اشتر آهسته مىرود شب و روز
    اشتر آهسته مىرود شب و روز



/ 183