حکایت های گلستان سعدی به قلم روان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکایت های گلستان سعدی به قلم روان - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

154. تاءديب شاهزاده، توسط آموزگار

دانشمندى آموزگار شاهزاده اى بود، و بسيار او را مىزد و رنج مىداد، شاهزاده تاب نياورد و نزد پدر از آموزگار شكوه كرد.

شاه، آموزگار را طلبيد و به او گفت: «پسران مردم را آنقدر نمى زنى كه پسرم را مىزنى، علتش چيست»

آموزگار گفت: به اين علت كه همه مردم به طور عموم و پادشاهان بخصوص، بايد سنجيده و پخته سخن گويند و كار شايسته كنند، كار گفتار شاهان و مردم دهان به دهان گفته مىشود و همه از آن آگاه مىگردند، ولى براى كار و سخن شاهان اعتبار مىدهند، و از آن پيروى مىكنند، و به كار و سخن ساير مردم، اعتبار نمى دهند.




  • اگر صد ناپسند آمد ز دوريش
    اگر يك بذله گويد پادشاهى
    از اقليمى به اقليمى رسانند(397)



  • رفيقانش يكى از صد ندانند
    از اقليمى به اقليمى رسانند(397)
    از اقليمى به اقليمى رسانند(397)



بنابراين بر آموزگار واجب است كه در پاكسازى و رشد اخلاقى شاهزادگان بيش از ساير مردم بكوشد.




  • هر كه در خرديش ادب نكنند
    چوب تر را چنانكه خواهى پيچ
    نشود خشك جز به آتش راست (399)



  • در بزرگى فلاح (398) از او برخاست
    نشود خشك جز به آتش راست (399)
    نشود خشك جز به آتش راست (399)



شاه پاسخ داد نيك و تدبير سازنده آموزگار را پسنديد و جايزه فراوانى به او داد، به علاوه او را سرپرست يكى از مقامات كرد.

/ 183