حکایت های گلستان سعدی به قلم روان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکایت های گلستان سعدی به قلم روان - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

31. پرهيز از تحمل بار سنگين گناه

پادشاهى فرمان داد تا بى گناهى را اعدام كنند،)زيرا به خاطر بى اعتنايى او، بر او خشمگين شده بود.)

بى گناه گفت: «اى شاه به خاطر خشمى كه نسبت به من دارى آزار و كشتن مرا مجوى، زيرا اعدام من با قطع يك نفس پايان مىيابد، ولى بار گناه آن هميشه بر دوش تو خواهد ماند و سنگينى خواهد كرد.»




  • دوران بقا چو باد صحرا بگذشت
    پنداشت ستمگر كه ستم بر ما كرد
    در گردن او بماند و بر ما بگذشت



  • تلخى و خوشى و زشت و زيبا بگذشت
    در گردن او بماند و بر ما بگذشت
    در گردن او بماند و بر ما بگذشت



پادشاه، تحت تاثير نصيحت او قرار گرفت و از ريختن خونش منصرف شد و تحمل بار سنگين هميشگى گناه را از خود دور ساخت.

/ 183