حکایت های گلستان سعدی به قلم روان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکایت های گلستان سعدی به قلم روان - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

148. پاسخ مادر دلسوخته به پسر جوانش

يك روز از روى جهل جوانى بر سر مادرم فرياد كشيدم، خاطرش آزرده شد و در كنجى نشست و در حال گريه گفت: «مگر خردسالى خود را فراموش كردى كه درشتى مىكنى!»




  • چو خوش گفت: زالى به فرزند خويش
    گر از خرديت ياد آمدى
    نكردى در اين روز بر من جفا
    كه تو شير مردى و من پيرزن



  • چو ديدش پلنگ افكن و پيل تن
    كه بيچاره بودى در آغوش من
    كه تو شير مردى و من پيرزن
    كه تو شير مردى و من پيرزن



/ 183