حکایت های گلستان سعدی به قلم روان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکایت های گلستان سعدی به قلم روان - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

46. دوستى اهل صفا و انسانهاى پاكدل

سارقى براى دزدى به خانه يكى از پارسايان رفت، هر چه جستجو كرد چيزى در آنجا نيافت. دلتنگ و رنجيده خاطر شد. پارسا از آمدن دزد و دلتنگى او باخبر شد. گليمى را كه بر روى آن خوابيده بود بر سر راه دزد انداخت تا محروم نشود.




  • شنيدم كه مردان راه خداى
    تو را كى ميسر شود اين مقام (148)
    كه با دوستانت خلافست و جنگ



  • دل دشمنان را نكردند تنگ
    كه با دوستانت خلافست و جنگ
    كه با دوستانت خلافست و جنگ



دوستى آنان كه با صفا هستند، خواه در برابر و خواه در پشت سر، يكسان است، نه آن چنان كه در پشت سرت عيبجويى كنند و در پيش رويت قربانت گردند.




  • هر كه عيب دگران پيش تو آورد و شمرد
    بى گمان عيب تو پيش دگران خواهد برد



  • بى گمان عيب تو پيش دگران خواهد برد
    بى گمان عيب تو پيش دگران خواهد برد



/ 183