حکایت های گلستان سعدی به قلم روان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکایت های گلستان سعدی به قلم روان - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

149. توانگر بخيل

ثروتمندى بخيل، داراى يك پسر بيمار و رنجور بود، خيرخواهان به او گفتند: مصلحت آن است كه براى شفاى پسرت، ختم قرآن كنى (يكبار قرآن را از آغاز، پايان بخوانى) با قربانى كنى، و با ذبح گوسفند و يا شتر، گوشت آنها را صدقه بدهى.

ثروتمند بخيل، اندكى در فكر فرو رفت و سپس سر برداشت و گفت: «ختم قرآن ترك شده كه در دسترس ما است، بهتر از قربانى از گله اى است كه در محل دور است.»

صاحبدلى سخن او را شنيد و گفت: «او از اين رو ختم قرآن را برگزيد كه قرائت آن كار زبان است و زحمت و هزينه اى ندارد، ولى زر (طلا) به جان بسته است، و دل برداشتن از آن، دشوار خواهد بود.»




  • دريغا گردن طاعت نهادن
    به دينارى چو خر در گل بمانند
    ورالحمدى بخوانى، صد بخوانند (390)



  • گرش همره نبودى دست دادن
    ورالحمدى بخوانى، صد بخوانند (390)
    ورالحمدى بخوانى، صد بخوانند (390)



/ 183