حکایت های گلستان سعدی به قلم روان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکایت های گلستان سعدی به قلم روان - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

176. آموختن خاموشى از حيوانات

نادانى مىخواست به الاغى سخن گفتن بياموزد، گفتار را به الاغ تلقين مىكرد و به خيال خود مىخواست سخن گفتن را به الاغ ياد بدهد.

حكيمى او را ديد و به او گفت: «اى احمق! بيهوده كوشش نكن و تا سرزنشگران تو را مورد سرزنش قرار نداده اند اين خيال باطل را از سرت بيرون كن، زيرا الاغ از تو سخن نمى آموزد، ولى تو مىتوانى خاموشى را از الاغ و ساير چارپايان بياموزى.»




  • حكيمى گفتش اى نادان چه كوشى
    نياموزد بهايم (445) از تو گفتار
    هر كه تاءمل نكند در جواب
    يا سخن آراى چو مردم بهوش
    يا بنشين همچو بائم خموش



  • در اين سودا بترس از لولائم (444)
    تو خاموشى بياموز از بهائم
    بيشتر آيد سخنش ناصواب
    يا بنشين همچو بائم خموش
    يا بنشين همچو بائم خموش



/ 183