حکایت های گلستان سعدی به قلم روان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکایت های گلستان سعدی به قلم روان - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

163. نزاع حاجيان قلابى در راه مكه

يك سال همراه گروهى پياده به سوى مكه براى انجام مراسم حج رهسپار بوديم. بين پيادگان نزاع و كشمكشى شد. به سر و صورت هم افتادند و داد و فحش و ستيز و درگيرى بالا گرفت. يكى از كجاوه نشينان به همپالكى (410) خود گفت: «عجبا! پياده عاج (استخوان دندان فيل) به پايان بساط بازى شطرنج مىرسد و وزير مىگردد، به عبارت ديگر مقامش ديگر مقامش بهتر از آنچه در قبل بود مىشود، ولى پيادگان راه حج كه بيابان عربستان را به پايان مىرسانند حالشان بدتر مىشود.» (411)




  • از من بگوى حاجى مردم گزاى را(412)
    حاجى تو نيستى، شتر است از براى آنك
    بيچاره خار مىخورد و راه مىبرد



  • كو پوستين خلق به آزار مىدرد.
    بيچاره خار مىخورد و راه مىبرد
    بيچاره خار مىخورد و راه مىبرد



/ 183