حکایت های گلستان سعدی به قلم روان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکایت های گلستان سعدی به قلم روان - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

78. سزاى گردنفرازى و نتيجه فروتنى

در شهر بغداد، بين پرچم و پرده (آويزان در درگاه كاخ شاه، يا روپوش او هنگام خواب)دشمنى و كشمكش لفظى در گرفت، پرچم به پرده گفت: من و تو هر دو غلام و چاكر شاه هستيم، من لحظه اى از خدمت شاه نياسوده ام، همواره در سفر و حضر، رنجها مىبينم، ولى تو نه رنج ديده اى و نه در محاصره دشمن قرار گرفته اى و نه بيابان و باد و گرد و غبار ديده اى، به علاوه من همواره در سعى و تلاش، پيشقدمتر هستم، پس چرا عزت و احترام تو نزد شاه بيشتر است؟!




  • تو بر بندگان مه رويى
    من فتاده به دست شاگردان
    به سفر پايبند و سر گردان



  • با غلامان ياسمن بويى
    به سفر پايبند و سر گردان
    به سفر پايبند و سر گردان



پرده در پاسخ پرچم گفت: علت اين است كه تو بلندپرواز هستى ولى من فروتن.




  • گفت: من سر بر آستان دارم
    هر كه بيهوده گردن افرازد
    خويشتن را به گردن اندازد(223)



  • نه تو چو سر به آسمان دارم
    خويشتن را به گردن اندازد(223)
    خويشتن را به گردن اندازد(223)



/ 183