حکایت های گلستان سعدی به قلم روان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکایت های گلستان سعدی به قلم روان - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

100. نگاه به زيردست و شكرانه خدا

هرگز از سختى و رنجهاى زمان نناليده بودم، و در برابر گردش دوران، چهره در هم نكشيده بودم، جز آن هنگام كه كفشهايم پاره شد، و توان مالى نداشتم كه براى خود كفشى تهيه كنم. با همين وضع با كمال دلتنگى به مسجد جامع كوفه رفتم، ديدم كه پاهاى يك نفر قطع شده و پا ندارد، گفتم: اگر من كفش ندارم، او پا ندارد، از اين بو بر نداشتن كفش صبر كردم.




  • مرغ بريان به چشم مردم سير
    و آنكه را دستگاه (263) و قوت نيست
    شلغم پخته مرغ بريان است



  • كمتر از برگ تره (261) بر خوان (262) است
    شلغم پخته مرغ بريان است
    شلغم پخته مرغ بريان است



(آرى هر كس بايد در امور مادى به زير دست نگاه كند، تا آنچه را دارد، قدر بشناسد و شكر بسيار بنمايد.)

/ 183