167. نصيحت پارسا به مولاى ستمگر
پارسايى از كنار يكى از ثروتمندان گذر كرد، ديد دست و پاى يكى از غلامانش را استوار بسته و مجازات مىكند. پارسا به ثروتمند گفت: «اى جوان! خداوند بزرگ غلامى همانند او را ذليل فرمان تو كرد و تو را بر او چيره نمود، بنابراين در برابر نعمت خدا سپاسگزارى كن و آنقدر بر آن غلام ستم مكن، مبادا در روز قيامت مقام او برتر از تو در نزد او شرمسار گردى.»
بر بنده مگير خشم بسيار
او را توبه ده درم خريدى
اين حكم و غرور و خشم تا چند؟
اى خواجه ارسلان و آغوش (416)
فرمانده خود (417) مكن فراموش
جورش مكن و دلش ميازار
آخر نه به قدرت آفريدى (415)
هست از تو بزرگتر خداوند
فرمانده خود (417) مكن فراموش
فرمانده خود (417) مكن فراموش
بر غلامى كه طوع (418) خدمت تو است
كه فضيحت بود كه به شمار (420)
بنده آزاد و خواجه در زنجير
خشم بى حد مران و طيره (419) مگير
بنده آزاد و خواجه در زنجير
بنده آزاد و خواجه در زنجير