حکایت های گلستان سعدی به قلم روان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکایت های گلستان سعدی به قلم روان - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

170. گفتگو ثروتمندزاده و فقيرزاده در كنار گور پدرشان

ثروتمندزاده اى را در كنار قبر پدرش نشسته بود و در كنار او فقيرزاده اى كه او هم در كنار قبر پدرش بود. ثروتمندزاده با فقيرزاده مناظره مىكرد و مىگفت: «صندوق گور پدرم سنگى است و نوشته روى سنگ رنگين است. مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در ميان قبر، خشت فيروزه به كار رفته است، ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و مشتى خاك، درست شده، اين كجا و آن كجا؟»

فقيرزاده در پاسخ گفت: «تا پدرت از زير آن سنگهاى سنگين بجنبد، پدر من به بهشت رسيده است.!»




  • خر كه كمتر نهند بروى بار
    مرد درويش كه بار ستم فاقه كشيد
    و آنكه در نعمت و آسايش و آسانى زيست
    به همه حال اسيرى كه ز بندى برهد
    بهتر از حال اميرى كه گرفتار آيد (428)



  • بى شك آسوده تر كند رفتار
    به در مرگ همانا كه سبكبار آيد
    مردنش زين همه، شك نيست كه دشوار آيد
    بهتر از حال اميرى كه گرفتار آيد (428)
    بهتر از حال اميرى كه گرفتار آيد (428)



/ 183