171. داورى صحيح قاضى
بين سعدى و شخصى (مثلا به نام زيد) درباره ثروتمندان و تهيدستان مناظره سختى در گرفت. زيد به طور مكرر و آشكار از ثروتمندان انتقاد مىكرد و تهيدستان را مىستود، ولى سعدى كارهاى مثبت ثروتمندان را بر مىشمرد و از آنها تمجيد مىكرد، ولى از تهيدستان گستاخ و ناشكر انتقاد مىنمود، زيد گفت:
كريمان را به دست اندر درم نيست
خداوندان نعمت (429) را كرم نيست
خداوندان نعمت (429) را كرم نيست
خداوندان نعمت (429) را كرم نيست
توانگران را وقف است و نذر و مهمانى
خداوند مكنت به حق مشتغل
پراكنده روزى، پراكنده دل (432)
زكات و فطره و اعتاق و هدىو قربانى
پراكنده روزى، پراكنده دل (432)
پراكنده روزى، پراكنده دل (432)
اى طبل بلند بانگ در باطن هيچ
روى طمع از خلق بپيچ از مردى
تسبيح هزار دانه، بر دست مپيچ
بى توشته چه تدبير كنى دقت بسيج (435)
تسبيح هزار دانه، بر دست مپيچ
تسبيح هزار دانه، بر دست مپيچ
گر بى هنر به مال كند كبر بر حكيم
كون خرش شمار، و گرگا و عنبرست (436)
كون خرش شمار، و گرگا و عنبرست (436)
كون خرش شمار، و گرگا و عنبرست (436)
او در من و من در او فتاده
انگشت تعجب جهانى
از گفت و شنيد ما به دندان
خلق از پى ما دوان و خندان
از گفت و شنيد ما به دندان
از گفت و شنيد ما به دندان
اگر ژاله هر قطره اى در شدى
چو خر مهره (437) بازار از او پر شدى
چو خر مهره (437) بازار از او پر شدى
چو خر مهره (437) بازار از او پر شدى
گر از نيستى ديگرى شد هلاك
دو نان چو گليم خويش بيرون بردند
گويند: غم گر همه عالم مردند
مرا هست، بط را ز طوفان چه باك (438)
گويند: غم گر همه عالم مردند
گويند: غم گر همه عالم مردند
مكن ز گردش گيتى شكايت، اى درويش
توانگرا! چو دل و دست كامرانت هست
بخور ببخش كه دنيا و آخرت بردى (440)
كه تيره بختى اگر هم برين نسق (439) مردى
بخور ببخش كه دنيا و آخرت بردى (440)
بخور ببخش كه دنيا و آخرت بردى (440)