حکایت های گلستان سعدی به قلم روان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکایت های گلستان سعدی به قلم روان - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

43. خوش بينى و ترك تجسس

يكى از بزرگان از پارسايى پرسيد: «نظر تو در مورد فلان عابد چيست كه مردم درباره او سخنها مىگويند و در غياب او از او عيبجويى مىكنند؟»

پارسا گفت: در ظاهر او عيبى نمى بينم و در مورد باطنش نيز آگاهى ندارم.




  • هر كه را، جامه پارسا بينى
    ور ندانى كه در نهانش چيست
    محتسب را درون خانه چكار؟ (143)



  • پارسا دان و نيك مرد انگار
    محتسب را درون خانه چكار؟ (143)
    محتسب را درون خانه چكار؟ (143)



44. مناجات پارساى آگاه

پارسايى را ديدم كه سر درگاه خدا (كعبه) مىماليد و چنين مناجات مىكرد: يا غفور و يا رحيم - تو دانى كه از ظلوم و جهول چه آيد؟

(يعنى اى بخشنده مهربان! تو آگاهى از آن كس كه بسيار ستمكار و نادان است چه كارى ساخته است؟)(144)




  • عذر قصير خدمت آوردم
    عاصيان از گناه توبه كنند
    عرفان از عبادت استغفار



  • كه ندارم به طاعت استظهار (145)
    عرفان از عبادت استغفار
    عرفان از عبادت استغفار



عابدان پاداش اطاعت خود را مىخواهند و بازرگانان بهاى كالاى خود را مىطلبند. من بنده اميد آورده ام نه اطاعت و به گدايى با دست تهى آمده ام نه با كالا و تجارت.

اصنع بى ما انت اهله

با من همان گونه كه تو شايسته آن هستى رفتار كن.




  • بر در كعبه سائلى ديدم
    من نگويم كه طاعتم بپذير
    قلم عفو بر گناهم كش



  • كه همى گفت و مىگرستى خوش
    قلم عفو بر گناهم كش
    قلم عفو بر گناهم كش



/ 183