حکایت های گلستان سعدی به قلم روان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکایت های گلستان سعدی به قلم روان - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

35. كنترل خشم

يكى از پسران هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسى) در حالى كه بسيار خشمگين بود نزد پدر آمد و گفت: «فلان سرهنگ زاده به مادرم دشنام داد.»

هارون، بزرگان دولت را احضار كرد و به آنها گفت: «جزاى چنين شخصى كه فحش ناموسى داده است چيست»

يكى گفت: جزايش، اعدام است. ديگرى گفت: جزايش بريدن زبانش است. سومى گفت: جزايش مصادره اموال او به عنوان تاوان است. چهارمى گفت: جزايش تبعيد است.

هارون به پسرش رو كرد و گفت: اى پسر! بزرگوارى آن است كه او را عفو كنى و اگر نمى توانى، تو نيز مادر او را دشنام بده، ولى نه آنقدر كه انتقام از حد بگذرد، آنگاه ظلم از طرف ما باشد و ادعا از جانب او:




  • نه مرد است آن به نزديك خردمند
    بلى مرد آنكس است از روى محقيق
    كه چون خشم آيدش باطل نگويد



  • كه با پيل دمان (124) پيكار جويد
    كه چون خشم آيدش باطل نگويد
    كه چون خشم آيدش باطل نگويد



/ 183