حکایت های گلستان سعدی به قلم روان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکایت های گلستان سعدی به قلم روان - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

74. گرسنه را نان تهى، كوفته است

مسافر فقيرى خسته و گرسنه به سرايى رسيد، ديد مجلس باشكوهى است، گروهى به گرد هم آمده اند و ميزبان بزرگوار از ميهانان پذيرايى مىكند و مهمانان هر كدام با لطيفه و طنز گويى مجلس را شاد و بانشاط نموده اند.

يكى از حاضران به مسافر فقير گفت: «تو نيز بايد لطيفه اى بگويى.»

مسافر فقير گفت: «من مانند ديگران دارى فضل و هنر نيستم و بى سواد مىباشم. تنها به ذكر يك شعر قناعت مىنمايم. همه حاضران گفتند: بگو،




  • او گفت: من گرسنه و در برابرم سفره نان
    همچون عزم بر در حمام زنان



  • همچون عزم بر در حمام زنان
    همچون عزم بر در حمام زنان



حاضران فهميدند كه او بى نهايت فقير و نادار و بينواست. سفره غذا را به نزد او كشيدند ميزبان به او گفت: «اندكى صبر كن تا خدمتكاران كوفته برشته بياورند.»

مسافر فقير گفت:




  • كوفته بر سفره من گو مباش
    گرسنه را نان تهى، كوفته است



  • گرسنه را نان تهى، كوفته است
    گرسنه را نان تهى، كوفته است



/ 183