74. گرسنه را نان تهى، كوفته است
مسافر فقيرى خسته و گرسنه به سرايى رسيد، ديد مجلس باشكوهى است، گروهى به گرد هم آمده اند و ميزبان بزرگوار از ميهانان پذيرايى مىكند و مهمانان هر كدام با لطيفه و طنز گويى مجلس را شاد و بانشاط نموده اند.يكى از حاضران به مسافر فقير گفت: «تو نيز بايد لطيفه اى بگويى.»مسافر فقير گفت: «من مانند ديگران دارى فضل و هنر نيستم و بى سواد مىباشم. تنها به ذكر يك شعر قناعت مىنمايم. همه حاضران گفتند: بگو،
او گفت: من گرسنه و در برابرم سفره نان
همچون عزم بر در حمام زنان
همچون عزم بر در حمام زنان
همچون عزم بر در حمام زنان
كوفته بر سفره من گو مباش
گرسنه را نان تهى، كوفته است
گرسنه را نان تهى، كوفته است
گرسنه را نان تهى، كوفته است