128. حفظ تعادل در خوش گمانى و بدگمانى
يكى از شاگردان در نهايت زيبايى بود، معلم او مطابق قريحه بشرى كه زيبايى را دوست دارد، تحت تاثير زيبايى او قرار گرفت و او را به خلوت طلبيد و به او چنين گفت:
نه آنچنان به تو مشغولم اى بهشتى روى
ز ديدنت نتوانم كه ديده در بندم
و گر مقابله بينم كه تير مىآيد(341)
كه ياد خويشتنم در ضمير مىآيد
و گر مقابله بينم كه تير مىآيد(341)
و گر مقابله بينم كه تير مىآيد(341)
چشم بدانديش كه بر كنده باد
ور هنرى دارى و هفتاد عيب
دوست نبيند بجز آن يك هنر
عيب نمايد هنرش در نظر
دوست نبيند بجز آن يك هنر
دوست نبيند بجز آن يك هنر