حکایت های گلستان سعدی به قلم روان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکایت های گلستان سعدی به قلم روان - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

128. حفظ تعادل در خوش گمانى و بدگمانى

يكى از شاگردان در نهايت زيبايى بود، معلم او مطابق قريحه بشرى كه زيبايى را دوست دارد، تحت تاثير زيبايى او قرار گرفت و او را به خلوت طلبيد و به او چنين گفت:




  • نه آنچنان به تو مشغولم اى بهشتى روى
    ز ديدنت نتوانم كه ديده در بندم
    و گر مقابله بينم كه تير مىآيد(341)



  • كه ياد خويشتنم در ضمير مىآيد
    و گر مقابله بينم كه تير مىآيد(341)
    و گر مقابله بينم كه تير مىآيد(341)



روزى شاگرد به معلم گفت: «آن گونه كه در مورد پيشرفت درسى من توجه دارى، تقاضا دارم در مورد پاكسازى باطن و پيشرفت امور معنوى و اخلاقى من نيز توجه داشته باشى، هرگاه چيز ناپسندى در اخلاق من ديدى كه به نظر من پسنديده جلوه مىكند، به من اطلاع بده، تا در تغيير آن اخلاق ناپسند بكوشم.»

معلم گفت: «اى پسر! اين موضوع را از شخص ديگر تقاضا كن، زيرا با آن نظرى كه من به تو مىنگرم از وجود تو چيزى جز هنر نمى نگرم.»




  • چشم بدانديش كه بر كنده باد
    ور هنرى دارى و هفتاد عيب
    دوست نبيند بجز آن يك هنر



  • عيب نمايد هنرش در نظر
    دوست نبيند بجز آن يك هنر
    دوست نبيند بجز آن يك هنر



(بنابراين نه بدگمانى درست است، كه هنر را عيب بنگرد، و نه خوش گمانى زياد كه تنها هنر ببيند و عيبها را براى اصلاحش ننگرد.)

/ 183