4. عاقبت، گرگ زاده گرگ شود
گروهى دزد غارتگر بر سر كوهى، در كمينگاهى به سر مىبردند و سر راه غافله ها را گرفته و به قتل و غارت مىپرداختند و موجب ناامنى شده بودند. مردم از آنها ترس داشتند و نيروهاى ارتش شاه نيز نمى توانستند بر آنها دست يابند، زيرا در پناهگاهى استوار در قله كوهى بلند كمين كرده بودند، و كسى را جراءت رفتن به آنجا نبود.فرماندهان انديشمند كشور، براى مشورت به گرد هم نشستند و درباره دستيابى بر آن دزدان گردنه به مشورت پرداختند و گفتند: هر چه زودتر بايد از گروه دزدان جلوگيرى گردد و گر نه آنها پايدارتر شده و ديگر نمى توان در مقابلشان مقاومت كرد.
درختى كه اكنون گرفته است پاى
و گر همچنان روزگارى هلى (40)
سر چشمه شايد گرفتن به بيل
چو پر شد نشايد گذشتن به پيل
به نيروى مردى برآيد ز جاى
به گردونش از بيخ بر نگسلى
چو پر شد نشايد گذشتن به پيل
چو پر شد نشايد گذشتن به پيل
قرص خورشيد در سياهى شد
يونس اندر دهان ماهى شد
يونس اندر دهان ماهى شد
يونس اندر دهان ماهى شد
پرتو نيكان نگيرد هر كه بنيادش بد است
تربيت نااهل را چون گردكان (41) برگنبد است
تربيت نااهل را چون گردكان (41) برگنبد است
تربيت نااهل را چون گردكان (41) برگنبد است
ابر اگر آب زندگى بارد
با فرومايه روزگار مبر
كز نى بوريا شكر نخورى
هرگز از شاخ بيد بر(42) نخورى
كز نى بوريا شكر نخورى
كز نى بوريا شكر نخورى
پسر نوح با بدان بنشست
سگ اصحاب كهف روزى چند
پى نيكان گرفت و مردم شد
خاندان نبوتش گم شد
پى نيكان گرفت و مردم شد
پى نيكان گرفت و مردم شد
دانى كه چه گفت زال با رستم گرد(43)
ديديم بسى، كه آب سرچشمه خرد
چون بيشتر آمد شتر و بار ببرد
دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد
چون بيشتر آمد شتر و بار ببرد
چون بيشتر آمد شتر و بار ببرد
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمى بزرگ شود
گرچه با آدمى بزرگ شود
گرچه با آدمى بزرگ شود
شمشير نيك از آهن بد چون كند كسى
باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست
زمين شوره سنبل بر نياورد
نكويى با بدان كردن چنان است
كه بد كردن بجاى (46) نيكمردان
ناكس به تربيت نشود اى حكيم كس
در باغ لاله رويد و در شوره زار خس (44)
در او تخم و عمل (45) ضايع مگردان
كه بد كردن بجاى (46) نيكمردان
كه بد كردن بجاى (46) نيكمردان