حکایت های گلستان سعدی به قلم روان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکایت های گلستان سعدی به قلم روان - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سعدى كيست

درباره نام سعدى و القابش، تاريخ تولد و وفاتش، سفرهاى او و تاريخ نگارش بوستان و گلستانش، نظرات مختلفى بيان شده است. در اينجا بهتر اين است كه از نقل اقوال بگذريم و آنچه صحيحتر به نظر مىرسد همان را بنگاريم.

بعضى به نقل از كتاب «تلخيص مجمع الاداب» از ابن الفوطى، معاصر سعدى وى را چنين ياد كرده اند:

مصلح الدين ابو محمد، عبدالله بن مشرف بن مصلح بن مشرف، معروف به سعدى شيرازى. (9)

و در لغتنامه دهخدا، چنين آمده:

مشرف الدين، مصلح بن عبدالله سعدى شيرازى (10)

سعدى در حدود سال 606 هجرى در شيراز متولد شد و به سال 690 (27 ذيحجه) در سن 84 سالگى در شيراز در گذشت. آرامگاه او در شيراز معروف است.(11)

تاريخ تولد او از مقدمه گلستان استفاده مىشود، زيرا در آغاز مقدمه گلستان مىگويد:




  • هر دم از عمر مىرود نفسى
    اى كه پنجاه رفت و در خوابى
    خلل آنكس كه رفت و كار نساخت
    كوس رحلت زدند و بار نساخت



  • چون نگه مىكنم نمانده بسى
    مگر اين چند روزه در يابى
    كوس رحلت زدند و بار نساخت
    كوس رحلت زدند و بار نساخت



و در پايان مقدمه مىگويد:




  • درين مدت كه ما را وقت خوش بود
    مراد ما نصيحت بود و گفتيم
    حوالت با خدا كرديم و رفتيم



  • ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود
    حوالت با خدا كرديم و رفتيم
    حوالت با خدا كرديم و رفتيم



با مقايسه اين دو قطعه شعر، چنين به دست مىآيد كه او گلستان را در سال 656 هجرى در آن وقت كه پنجاه سال داشته، نوشته است. بنابراين ولادت او در سال 606 هجرى بوده است.

خاندان سعدى از علماى دين بودند. پدرش در سلك علما و مورد احترام مردم بوده است. سعدى در بوستان به همين مطلب اشاره كرده، مىگويد:




  • همه قبيله من عالمان دين بودند
    مرا معلم عشق تو شاعرى آموخت



  • مرا معلم عشق تو شاعرى آموخت
    مرا معلم عشق تو شاعرى آموخت



از قضا روزگار، سعدى در آن هنگام كه دوران كودكى را مىگذراند، پدرش از دنيا رفت، چنانكه خود گويد:




  • مرا باشد از درد طفلان خبر
    كه در طفلى از سر برفتم پدر



  • كه در طفلى از سر برفتم پدر
    كه در طفلى از سر برفتم پدر



نيز از گفتار سعدى فهميده مىشود كه او در خانواده اى كاملا مذهبى و زير سايه پدرى عابد و پرهيزكار، و علاقمند به دانش، رشد و نمو كرده است، كه خود مىگويد:

ياد دارم كه در ايام طفوليت متعبد بودم و شبخيز و مولع زهد و پرهيز. شبى در خدمت پدر (رحمة الله) نشسته بودم و همه شب ديده بر هم نبسته و مصحف عزيز در كنار گرفته و طايفه اى گرد ما خفته، پدر را گفتم از اينان يكى سر بر نمى دارد كه دو گانه اى بگزارد، جان پدر تو نيز اگر بخفتى، به كه در پوستين خلق افتى.(12)

نيز مىگويد:




  • ز عهد پدر ياد دارم همى
    كه در خرديم لوح و دفتر خريد
    ز بهرم يكى خاتم زر خريد



  • كه باران رحمت بر او هر دمى
    ز بهرم يكى خاتم زر خريد
    ز بهرم يكى خاتم زر خريد



/ 183