حکایت های گلستان سعدی به قلم روان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکایت های گلستان سعدی به قلم روان - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

155.معلم خوش اخلاق و بد اخلاق

در سرزمين مغرب (شمال آفريقا) در مكتبخانه اى، معلمى در ديدم بسيار خشن و ترشروى و تلخ گفتار و خسيس بود، زندگى مسلمانان با ديدار او تباه مىگشت، قرائن قرآنش، دل مردم را سياه مىكرد. گروهى از پسر و دختر، به عنوان شاگرد گرفتار جفاى او بودند، نه جراءت خنده داشتند و نه مىتوانستند بگويند، گاهى سيلى بصورت زيباى يكى مىزد، و زمانى از ساق بلورين ديگرى ويشكن مىگرفت.

خلاصه اينكه: سرانجام ناشايستگى آن معلم را آشكار نمودند و او را با كتك از مكتبخانه بيرون كردند و معلم شايسته اى را به جاى او نصب نمودند.

معلم جديد مردى خوش اخلاق، نيك سيرت، بردبار و خوش برخورد بود، جز هنگام ضرورت سخن نمى گفت، با زبانش به كسى نيش نمى زد و چوبى بر سر شاگرد بلند نمى كرد.

ولى هيبت معلم از دل كودكان برفت و ديگر از معلم ترس نداشتند، و به اعتماد اينكه معلم جديد، آنها را بازخواست نمى كند و كتك نمى زند، درس نمى خواندند و به بازى گوشى پرداخته و تخته مشق خود را بر سر و كله هم مىزدند و مىشكستند، و مكتبخانه را به هرج و مرج مىكشاندند.




  • ولى هيبت استاد و معلم چو بود بى آزار
    خرسك (400) بازند كودكان در بازار



  • خرسك (400) بازند كودكان در بازار
    خرسك (400) بازند كودكان در بازار



دو هفته بعد از اين، به مكتبخانه عبور كردم، ديدم معلم دوم را بر كنار كرده اند و همان معلم اول را بار ديگر آورده اند، براستى ناراحت شدم و تعجب كردم «ولا حول ولا قوة الا بالله» را بر زبان جارى ساختم، كه چرا بار ديگر ابليس را معلم فرشتگان كرده اند؟ پيرمردى ظريف و جهان ديده اى به من گفت:




  • پادشاهى پسر به مكتب داد
    بر سر لوح او نبشته به زر
    جور استاد به ز مهر پدر (401)



  • لوح سيمينش بر كنار نهاد
    جور استاد به ز مهر پدر (401)
    جور استاد به ز مهر پدر (401)



/ 183