حکایت های گلستان سعدی به قلم روان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکایت های گلستان سعدی به قلم روان - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

40. رزق و روزى به زرنگى نيست

هنگامى كه هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسى) بر سرزمين مصر، مسلط گرديد گفت: «بر خلاف آن طاغوت (فرعون) كه بر اثر غرور تسلط بر سرزمين مصر، ادعاى خدايى كرد، من اين كشور را جز به خسيس ترين غلامان نبخشم.»

از اين رو هارون غلام سياهى به نام خصيب داشت كه بسيار نادان بود، او را طلبيد و فرمانروايى كشور مصر را به او بخشيد.

گويند: آن غلام سياه به قدرى كودن بود كه گروهى از كشاورزان مصر نزد او آمدند و گفتند: «پنبه كاشته بوديم، باران بى وقت آمد و همه آن پنبه ها تلف و نابود شدند.»

غلام سياه در پاسخ گفت: «مى خواستيد پشم بكاريد!» (132)




  • اگر دانش به روزى (133) در فزودى
    به نادانان چنان روزى رساند
    بخت و دولت به كاردانى نيست
    او فتاده (134)است در جهان بسيار
    كيمياگر (136) به غصه مرده و رنج
    ابله اندر خرابه يافته گنج



  • ز نادان تنگ روزى تر نبودى
    كه دانا اندر آن عاجز بماند
    جز بتاءييد آسمانى نيست
    بى تميز (135) ارجمند و عاقل خوار
    ابله اندر خرابه يافته گنج
    ابله اندر خرابه يافته گنج



/ 183