حکایت های گلستان سعدی به قلم روان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکایت های گلستان سعدی به قلم روان - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

87. سلامتى مردم مدينه و دكتر بى مشترى

عصر پيامبر صلّى الله عليه وآله بود، يكى از شاهان غير عرب، پزشك حاذقى را به محضر رسول خدا در مدينه فرستاد (تا به درمان بيماران آن ديار بپردازد) آن پزشك يك سال در آنجا ماند، ولى (بخاطر نبودن بيمار) كسى براى درمان بيمارى خود نزد او نرفت، و درخواست معالجه از او نكرد.

پزشك نزد پيامبر صلّى الله عليه وآله آمد و گله كرد كه من براى درمان ياران به اينجا آمده ام، ولى در اين مدت، كسى به من توجه نكرد، تا خدمتى را كه بر عهده من است انجام دهم.

پيامبر صلّى الله عليه وآله به او فرمود: «اين مردم (مسلمان)در زندگى شيوه اى دارند كه تا اشتها به غذا بر آنها غالب نشود، غذا نمى خورند، و وقتى كه مشغول غذا خوردن شدند تا اشتها دارند و هنوز سير نشده اند، دست از غذا بر مىدارند.» (از اين بو همواره سلامت و تندرست هستند و نياز به مراجعه به طبيب ندارند.)

پزشك گفت: راز مطلب را يافتم، همين شيوه موجب تنگدستى آنها شده است، خاضعانه به پيامبر صلّى الله عليه وآله احترام كرد، و از محضرش رفت.




  • سخن آنگه كند حكيم آغاز
    كه ز ناگفتنش خلل زايد
    لاجرم حكمتش بود گفتار
    خوردش تندرستى آرد بار(238)



  • يا سر انگشت سوى لقمه دراز
    يا ز ناخوردنش به جان آيد
    خوردش تندرستى آرد بار(238)
    خوردش تندرستى آرد بار(238)



/ 183