132. آمدى، ولى حالا چرا؟
در آغاز جوانى چنانكه پيش آيد و مىدانى، به زيبارويى دل بسته بودم و عشق نهانى به او داشتم، زيرا حنجره اى خوش آوا و جمالى چون ماه چهارده داشت.
آنكه نبات عارضش آب حيات مىخورد
در شكرش نگه كند هر كه نبات مىخورد(347)
در شكرش نگه كند هر كه نبات مىخورد(347)
در شكرش نگه كند هر كه نبات مىخورد(347)
برو هر چه مىبايدت پيش گير
سر ما ندارى سر خويش گير
سر ما ندارى سر خويش گير
سر ما ندارى سر خويش گير
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد
رونق بازار آفتاب نكاهد
رونق بازار آفتاب نكاهد
رونق بازار آفتاب نكاهد
بازى آى و مرا بكش كه پيشت مردن
خوشتر كه پس از تو زندگانى كردن
خوشتر كه پس از تو زندگانى كردن
خوشتر كه پس از تو زندگانى كردن
آن روز كه خط شاهدت بود
امروز بيامدى به صلحش
تازه بهارا! ورقت زرد شد
چند خرامى و تكبر كنى
پيش كسى رو كه طلبكار تو است
سبزه در باغ گفته اند خوش است
يعنى از روى نيكوان خط سبز
بوستان تو گند نازايست (350)
گر صبر كنى ور نكنى موى بناگوش (351)
گر دست به جان داشتمى همچو تو بر ريش
سؤال كردم و گفتم: جمال روى تو را
جواب داد ندانم چه بود رويم را
مگر به ماتم حسنم سياه پوشيده است
صاحب نظر از نظر براندى
كش ضمه و فتحه بر نشاندى (348)
ديگ منه كآتش ما سرد شد
دولت پارينه (349) تصور كنى
ناز بر آن كن كه خريدار تو است
داند آن كس كه اين سخن گويد
دل عشاق بيشتر جويد
بس كه بر مىكنى و مىرويد
اين دولت ايام نكويى (352) به سر آيد
نگذاشتمى تا به قيامت كه برآيد
چه شد كه مورچه بر گرد ماه جوشيده است
مگر به ماتم حسنم سياه پوشيده است
مگر به ماتم حسنم سياه پوشيده است