89. مرگ قوى و زنده ماندن ضعيف، چرا؟
دو پارسا از اهالى خراسان، با هم به سفر رفتند، يكى از آنها ضعيف بود و هر دو شب، يكبار غذا مىخورد، ديگرى قوى بود و روزى سه بار غذا مىخورد، از قضاى روزگار در كنار شهرى به اتهام اينكه جاسوسى دشمن هستند، دستگير شدند، و هر دو را در خانه اى زندانى نمودند، و در آن زندان را با گل گرفتند و بستند، بعد از دو هفته معلوم شد كه جاسوس نيستند و بى گناهند. در را گشودند، ديدند قوى مرده، ولى ضعيف زنده مانده است، مردم در اين مورد تعجب نمودند كه چرا قوى مرده است!طبيب فرزانه اى به آنها گفت: اگر ضعيف مىمرد باعث تعجب بود، زيرا مرگ قوى از اين رو بود كه پرخور بود، و در اين چهارده روز، طاقت بى غذايى نياورد و مرد، ولى آن ضعيف كم خور بود، مطابق عادت خود صبر كرد و سلامت ماند.
چو كم خوردن طبيعت شد (240) كسى را
وگر تن پرور است اندر فراخى
چو تنگى بيند از سختى بميرد
چو سختى پيشش آيد سهل گيرد
چو تنگى بيند از سختى بميرد
چو تنگى بيند از سختى بميرد