37. عزت با رنج، بهتر از ذلت بى رنج
دو برادر بودند كه يكى از آنها در خدمت شاه به سر مىبرد و زندگى خوشى داشت و ديگرى از كار بازو، نانى به دست مىآورد و مىخورد و همواره در رنج كار كردن بود.يك روز برادر توانگر به برادر زحمت كش خود گفت: «چرا چاكرى شاه را نكنى، تا از رنج كار كردن نجات يابى»برادر كارگر گفت: «تو چرا كار نكنى تا از ذلت خدمت به شاه نجات يابى كه خردمندان گفته اند: نان خود خوردن و نشستن بهتر از بستن شمشير طلايى به كمر براى خدمت شاه است.»
به دست آهك تفته (126) كردن خمير
عمر گرانمايه در اين صرف شد
اى شكم خيره به نانى بساز
تا نكنى پشت به خدمت دو تا (129)
به از دست بر سينه پيش امير
تا چه خورم صيف (127) و چه پوشم شتا(128)
تا نكنى پشت به خدمت دو تا (129)
تا نكنى پشت به خدمت دو تا (129)