25. نجات وزير نيكوكار به خاطر صداقت و پاكى
پادشاه ديار زوزن (حدود نيشابور) وزيرى پاك سرشت، بزرگوار و نيك محضر داشت كه هنگام ملاقات به همگان خدمت مىكرد و در غياب اشخاص، از آنها به نيكى ياد مىنمود. از قضا روزى كارى از او سر زد كه مورد خشم شاه قرار گرفت و اموال او به تاوان خون ديگرى مصادره كرد و او را كيفر نمود و در زندان بازداشت كرد.سرهنگهاى شاه و ماءمورين زندان، كه سابقه خوشى از آن وزير داشتند، آزاررسانى به او را روا ندانستند و نسبت به او كه در زندان بود مهربانى مىكردند.
صلح با دشمن اگر خواهى هرگه كه تو را
سخن آخر به دهان مىگذرد موذى را
سخنش تلخ نخواهى دهنش شيرين كن (102)
در قفا عيب كند در نظرش تحسين كن
سخنش تلخ نخواهى دهنش شيرين كن (102)
سخنش تلخ نخواهى دهنش شيرين كن (102)
آن را كه به جاى تو است هر دم كرمى
عذرش بنه ار كند به عمرى ستمى» (103)
عذرش بنه ار كند به عمرى ستمى» (103)
عذرش بنه ار كند به عمرى ستمى» (103)
گر گزندت رسد ز خلق مرنج
از خدا دان خلاف دشمن و دوست
گرچه تير از كمان همى گذرد
از كماندار بيند اهل خرد(104)
كه نه راحت رسد ز خلق نه رنج
كين دل هردو در تصرف اوست
از كماندار بيند اهل خرد(104)
از كماندار بيند اهل خرد(104)