حکایت های گلستان سعدی به قلم روان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکایت های گلستان سعدی به قلم روان - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

92. دورى از دراز كردن دست سؤال به سوى فقير

جوانمردى در جنگ با سپاه تاتار (در زمينى از تركمنستان) به زخمى شديد مبتلا شد، شخصى به او گفت: «فلان بازرگان، نوشداروى شفابخش دارد، اگر از او اين دارو را بخواهى، از دادن آن دارو، مضايقه نمى نمايد.»

نظر به اينكه آن بازرگان بخل معروف بود بطورى كه:




  • گر بجاى نانش اندر سفره بودى آفتاب
    تا قيامت روز روشن، كس نديدى در جهان



  • تا قيامت روز روشن، كس نديدى در جهان
    تا قيامت روز روشن، كس نديدى در جهان



جوانمرد گفت: اگر من آن نوشدارو را از آن بازرگان بخواهم، چند صورت دارد، يا مىدهد، يا نمى دهد، و اگر داد، يا در فروختن دارو منفعت كند و يا منفعت نكند، به هر حال (يا آنهمه احتمال)نوشداروى او كه بخيل است، زهر كشنده خواهد بود:




  • هرچه از دو نان به منت خواستى
    در تن افزودى و از جان كاستى (246)



  • در تن افزودى و از جان كاستى (246)
    در تن افزودى و از جان كاستى (246)



حكيمان فرزانه گفته اند: اگر آب حيات (زندگى جاودان) را به بهاى آبرو و شرف بدهند، حكيم آن را نخرد، چرا كه بيمارى مرگ از زندگى ذليلانه، خوشتر است.




  • اگر حنظل (247) خورى از دست خوشخو
    به از شيرينى از دست ترشروى



  • به از شيرينى از دست ترشروى
    به از شيرينى از دست ترشروى



93. نتيجه شوم، دست سوال بسوى ثروتمند

يكى از علما، عيالوار بود و از اين رو خرج بسيار داشت، ولى درآمدش اندك بود، ماجرا را به يكى از بزرگان ثروتمند كه ارادت بسيار به آن عالم داشت، بيان كرد، آن ثروتمند بزرگ، چهره در هم كشيد، و از سؤال آن عالم خوشش نيامد.




  • ز بخت روى (248) ترش كرده پيش يار عزيز
    به حاجتى كه روى تازه روى و خندان رو
    فرو نبندد كار گشاده پيشانى (249)



  • مرو كه عيش بر او نيز تلخ گردانى
    فرو نبندد كار گشاده پيشانى (249)
    فرو نبندد كار گشاده پيشانى (249)



آن ثروتمند بزرگ، كمى بر جيره اى كه به عالم مىداد افزود، ولى از اخلاص او به آن عالم بسيار كاسته شد، پس از چند روز، وقتى كه عالم آن محبت قبلى را از آن ثروتمند نديد، گفت:




  • نانم افزود آبرويم كاست
    بينوايى به از مذلت خواست



  • بينوايى به از مذلت خواست
    بينوايى به از مذلت خواست



/ 183