92. دورى از دراز كردن دست سؤال به سوى فقير
جوانمردى در جنگ با سپاه تاتار (در زمينى از تركمنستان) به زخمى شديد مبتلا شد، شخصى به او گفت: «فلان بازرگان، نوشداروى شفابخش دارد، اگر از او اين دارو را بخواهى، از دادن آن دارو، مضايقه نمى نمايد.»نظر به اينكه آن بازرگان بخل معروف بود بطورى كه:
گر بجاى نانش اندر سفره بودى آفتاب
تا قيامت روز روشن، كس نديدى در جهان
تا قيامت روز روشن، كس نديدى در جهان
تا قيامت روز روشن، كس نديدى در جهان
هرچه از دو نان به منت خواستى
در تن افزودى و از جان كاستى (246)
در تن افزودى و از جان كاستى (246)
در تن افزودى و از جان كاستى (246)
اگر حنظل (247) خورى از دست خوشخو
به از شيرينى از دست ترشروى
به از شيرينى از دست ترشروى
به از شيرينى از دست ترشروى
ز بخت روى (248) ترش كرده پيش يار عزيز
به حاجتى كه روى تازه روى و خندان رو
فرو نبندد كار گشاده پيشانى (249)
مرو كه عيش بر او نيز تلخ گردانى
فرو نبندد كار گشاده پيشانى (249)
فرو نبندد كار گشاده پيشانى (249)
نانم افزود آبرويم كاست
بينوايى به از مذلت خواست
بينوايى به از مذلت خواست
بينوايى به از مذلت خواست