حکایت های گلستان سعدی به قلم روان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکایت های گلستان سعدی به قلم روان - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

11.برتر بودن مرگ ظالم بر زندگى او

(عصر حكومت عبدالملك بن مروان (75 - 95 ه‍ ق)بود. او حجاج بن يوسف ثقفى را كه خونخوارترين و بى رحمترين عنصر پليد بود، استاندار عراق (كوفه و بصره) كرد. حجاج بيست سال حكومت نمود و تا توانست ظلم كرد.) در اين عصر، روزى زاهد فقيرى كه دعايش به اجابت مىرسيد، وارد بغداد گرديد. (بغداد در آن عصر، روستايى بيش نبود). حجاج او را طلبيد و به او گفت: «براى من دعاى خير كن.»

زاهد فقير گفت: «خدايا! جان حجاج را بگير.»

حجاج: تو را به خدا چه دعايى است كه براى من نمودى؟»

زاهد فقير: «اين دعا هم براى تو و هم براى تو و هم براى همه مسلمانان، دعاى خير است.»




  • اى زبردست زير دست آزار
    به چه كار آيدت جهاندارى
    مردنت به كه مردم آزارى



  • گرم تا كى بماند اين بازار؟
    مردنت به كه مردم آزارى
    مردنت به كه مردم آزارى



/ 183